PART 12

3.1K 470 172
                                    


ووت و کامنت فراموش نشه

متن چک نشده:)

*

_یک ساعته که کجایی؟

زین صبر کرد وقتی که تهیونگ نزدیک بهش قرار گرفت ،با صدای آروم اما حرصی و کنجکاو پرسید و منتظر به دو تیله چشمهای
بی رمق و سُرخِش چشم دوخت

تهیونگ زبونش رو ، به روی لبهای خُشکِش کشید و دستش رو دور بازوی زین حلقه کرد...سعی کرد لبخندی روی لبهاش شکل بده تا اگه جونگکوک از دور تماشاشون کرد اینطور جلوه نکنه که انگار از کنار زین بودن،ناراضی هستش.

_میخواستی با گریه و حال زار بیام؟

زین از وضعیت ظاهری پسر ،متوجه گریه کردنش شده بود پس تعجب نکرد و به آرومی گفت

_چرا گریه؟چیشد؟چرا کم صحبت کردید؟

تهیونگ اطرافشون رو با نگاهش بررسی کرد تا بتونه جونگکوک رو بین جمعیت پیدا کنه...زین با دیدن این صحنه کلافه نفسی کشید و جام شرابی از سینیِ خدمه ای که از کنارشون عبور میکرد، برداشت‌ و با اشاره دست اجازه دور شدنش رو داد:

_دنبالش نگرد ده دقیقه بعد رفتنت با جیمین رفتن طبقه بالا
...جیمین حالش حسابی بد بود

تهیونگ باخودش فکر کرد "رفته حال عشقش رو خوب کنه؟حتما اون پسر لوس حسابی خودشو به ناراحتی زده تا جونگکوک بهش توجه کنه
پس این موضوع به نفعش شده "

جام شراب رو از دست زین بیرون کشید و بی توجه به نگاه عجیب مرد بزرگتر کُل محتویات داخل جام رو یک نفس خورد.
حالا میتونست یکم احساس بهتری داشته باشه....جام رو به دست مرد برگردوند، جواب زین رو با کلافگی داد:

_اومد و فقط گفت که اینجا چیکار میکنم...بهتره که تو رو ول کنم و گورم رو از اینجا گم کنم

_تو چی گفتی؟

با به یاد اوردن، اتفاقات داخل سرویس دوباره و دوباره بغض توی گلوش نشست... دستی به پیشونی تبدار و عرق کرده اش کشید و موهای مزاحم رو از جلوی چشمهای غصه دارش کنار زد

_نتونستم حرفی بزنم

زین با اخم وحشتناکی روبه روش قرار گرفت و باعث شد بازوش از حصار دستِ ظریف پسرک خارج بشه

_قرار بود حرف بزنی...واقعا همین کیم تهیونگ؟

باید چیکار میکرد؟چه حرفی میتونست بزنه؟باید به زین میگفت در اون لحظه لال شده بود؟
بعد از رفتنش برای یک ساعت گریه کرده بود تا خالی بشه از این بغض و اشک مزاحمی که همیشه مهمون صدا و چشمهاش بود تا وقتی که با مَردِش چشم تو چشم شد کنترل اشکی که بدون اجازه میریزه،از دستش خارج نشه

𝐂𝐇𝐀𝐑𝐌𝐄𝐑 | 𝐊𝐕 | Donde viven las historias. Descúbrelo ahora