PART 11

3.4K 476 328
                                    

ووت و کامنت فراموش نشه♡

متن چک نشده

*

سَرم رو به شیشه ی پنجره هواپیما تکیه دادم و چشمهای خسته از حاصلِ بی خوابی و شب زنده داری این چند روز ، رو بِهَم فشردم تا برای مدت کوتاهی هم که شده بهشون استراحت بدم

درواقع از لحظه ای که زین گفت دیدارمون با جونگکوک و جیمین زودتر از موعد اتفاق میوفته کل فکر و ذهنم درگیر شد.. .

جوری که ساعتها روی تخت ،تو خودم جمع میشدم و به گذشته و آینده فکر میکردم...بعد از ساعتها غَلت زدن توی دنیای دیگه ،به خودم میومدم و میدیدم بالشم خیس از اشکِ و من باز هم نتونستم جلوی ریزششون رو بگیرم...

به این موضوع فکر میکردم که چه واکنشی باید نشون بدم؟چجوری وانمود عاشق زین شدم که طبیعی تر باشه؟چجوری کنترل چشمهای همیشه بهارم رو به دست بگیرم؟ اینکه چجوری قدرتمند و محکم بنظر برسم؟

اینکه چجوری خودم رو کنترل کنم تا یک مشت پای چشم های وحشیش نَکوبم؟
همه بدی های که در حقم انجام داده رو ،به روش نیارم و جوری رفتار کنم انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده و من از هیج موضوعی مُطَلِع نیستم!

برگردم به فردای روزی که بهم تجاوز کرد و بدن آش و لاشم رو گوشه خونه ، روی زمین سرد ول کرد و رفت!

دُرست برگردم به چندساعت قبل از اینکه زین زنگ خونم رو به صدا در بیاره! سخته حقیقت رو بدونی و خودت رو به ندونستن بزنی...در همون حالتی که نشسته بودم کمی بیشتر جمع شدم و زانوهام رو بغل گرفتم...سَرم رو ، به روی زانوهای لُختم گذاشتم...

دلتنگ یونگی ،لیسا و جونگین بودم...یک دلتنگی عجیب!

حال غریبی داشتم ...انگار که دیگه قرار نبود چشمهام به چشمهای زیباشون گِره بخوره.
انگار که آخرین دیداری که باهاشون داشتم واقعا میخواست آخرین دیدارمون به حساب بیاد.

لب های خُشکم رو تَر کردم و رو به زین که تقریبا مقابل من روی کاناپه بزرگی نشسته بود و قهوه تلخ میخورد و کتاب عجیب غریبی رو مطالعه میکرد، گفتم:

_معنی انتقام چیه؟

آه سنگینی کشیدم و جمله ام رو ادامه دادم: به شخصی که زندگیت رو نابود کرده ضربه متقابل بزنی؟

صدای زین مثل همیشه ملایم و تاثیر گذار بلند شد تا افکارم رو سلطه گرانه به بازی بگیره:

_انتقام یک حسیِ که باید تجربه اش کنی تا بفهمی
یک حسِ لذتبخش که هیچدجوری نمیتونم برات توصیفش کنم

آتیشی که توی قلبم بود ،گُر گرفت و بغض سنگینی رو توی گلوم کاشت و قطره های اَشک رو پشت سَطح چشمهای بسته ام جمع کرد:

𝐂𝐇𝐀𝐑𝐌𝐄𝐑 | 𝐊𝐕 | Where stories live. Discover now