مهمون‌ها از ترس جیغ نمیکشیدن..
فقط شوکه شده بودن..
اولین بار نبود که توی مهمونی و جشن، قتلی رو ببینن..
تک‌به‌تک افرادی که اونجا بودن، گنگستر و قاتل بودن..
به قول جیمینی که حالا با چهره‌ی نامطمئنی به شوگا خیره بود، ' خلافکارهای باکلاس و کراوات پوشی که بدون ذره‌ای عذاب وجدان آدم میکشتن..'..
لازم نبود کریس چیزی رو با چشم ببینه، چون همون زمانی که با اشاره‌ی نامجون بادیگاردها جنازه‌ی خونی طرف رو از چند متر جلوتر، جمع کردن و باقی افراد بلافاصله از شوک خارج شدن، خنده‌های مشکوک و ترسناک پسرک دلربا هم به پایان رسید..

" نامجون_"

" نه پدر.. من فقط ازشون خواستم به رئسای جدید احترام بذارن و زانو بزنن!.. خواسته‌ی زیادیه؟.."

حرف ته‌چان بیرون نیومده، با چیزی که نامجون زمزمه کرد، برید..
اینهمه خونسرد بودن اونم درحالی که هنوز کلتش رو به داخل کمربند و شلوارش فرو نکرده بود، بعید بود..
نایتمر طبق عادت، رد بوی خون رو گرفت و وقتی بهش رسید، مقابل باقی افراد شروع به لیسیدن سرامیک‌های سفیدی که با خون پوشیده شده بود، کرد..
سالن مجلل عمارت کیم، نیاز به تمیز شدن از خون کثیف اون سرگروه بیچاره رو داشت و نایتمر ، درحالی که گوش‌‌هاش تیز بودن تا کسی به زیبای عمارت صدمه نزنه، انجامش میداد..

افراد گنگ، بعد ماجرایی که به وجود اومده بود، نگاهی به هم انداختن و با بی‌میلیِ خاصی که توی رفتار و حالت‌های عصبی چهره‌شون مشخص بود، یکی پس از دیگری جلوی پله‌هایی که دو مرد اصلی گنگ ایستاده بودن، زانو زدن..
همه‌شون بابت کشته شدن سرگروهشون که بخاطر اونا دهن باز کرده بود، ناراحت بودن..
ولی چاره ای جز پذیرفتن نداشتن چون انگار رئیس بزرگتر، زیاد از حد روی تصمیماتش جدی بود و قرار بود حسابی دیکتاتوری راه بندازه و جلوی نفسشون رو بگیره!

نامجون سر چرخوند و با پوزخند چشمش به نگاه تیز و براق سوکجین افتاد..
حالت‌های سرخوش جین رو بعد مصرف مخدر کاملا حفظ بود..
طوری که اون پسر با چنگ‌های مداومی که به موهای سرکش و پرکلاغیش زده بود، با چشمهایی که حالا کشیده و وحشی تر شده بودن، آشفته حال به نظر میرسید..
یه آشفتگی در عین آراستگی..
زیبایی در عین نفرت انگیز بودن..
پارادوکس‌هایی از همین یه نگاه مشخص بود و نامجون نمیتونست تاب این پسر رو بیاره..

جین مقابل چشمهای بقیه، که حالا مهمون‌ها گاهی مینوشیدن و بیخیال کشته شدن اون فرد بودن و یا ته‌ایلی که نامطمئن به پسرک خیره بود و پلک نمیزد، با قدم‌های نامرتب ولی مثل یه اصیل زاده از دو پله‌ی مرمری پایین اومد..
قدم‌های ناهماهنگی که تاثیر مخدر بود، از بین افرادی که براش زانو زده بودن..
خونی که حالا با قدم برداشتن از روش، کف کفشش رو رنگی کرده و با هر قدمش رد قرمز رنگی بین سرامیک‌های سفید به جا میذاشت..
اون حتی به خون هم رحم نکرده و با پا گذاشتن روش، از قصد ردش رو مقابل افراد گستاخی که سر پایین انداخته و چشمشون به مرمری های سرامیکی بود، بجا میذاشت تا نشون بده..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now