نامجون در جواب جین چیزی نگفت..
به نگاه زیر چشمی اکتفا کرد..
دستش رو به آرومی وارد کت پسرک کرد و درحالی که از قوطی مخصوص با طرح آفرودیت، سیگار مخصوص رو بیرون میکشید، فندک خودش رو از روی میز مقابلش قاپید و افرادی که مقابلشون نشسته بودن با چشمهای تیزبین دو پسرعمو رو کاوش میکردن..
جین دستی به موهای خوشحالتش کشید و وقتی پسرعموش سیگار روکش مشکی رو بین لبهاش فشرد، چشم ازش گرفت و خودش فندک رو از دست نامجون چنگ زد..
سیگار با بوی ناخوشایندی که مشام هر کسی که اون نزدیکی ها بود رو میسوزوند، بین لبهای سرخ پسرک دود میشد و همون زمان نامجون بلند شد..
نایتمر بنا به دستوری که داشت، از جاش کمی فاصله گرفت و خودش رو سمت جین کشید و روی کاناپه پرید تا جای نامجون رو برای صاحب چشم رنگیش پر کنه..
" با اجازهی عمو و پدرم، همین حالایی که همه اینجا جمع شدن میخوام مطلبی رو بگم.."
دوباره نگاه ها سمت فرزند بزرگ خانواده کیم چرخید..منظورش همون سورپرایز سوم بود؟!
تهچان احساس خطر میکرد و تهایل نگران بود..
نمیتونستن از نگاه ، رفتار و شخصیت جدید نامجون چیزی رو حدس بزنن..
اینکه نامجون تازگیها تغییر کرده برای هر دو مرد بزرگ خاندان، مشهود بود ولی حق دخالت نداشتن..
حالایی که نامجون به قدرت مطلق رسیده بود و حرفش نسبت به هرکس دیگهای، ارجعیت داشت..
" من شخصا به نمایندگی همه افرادمون، این اجازه رو دارم که نسبت به اذیت و آزارهایی که به سوکجین گذشت، متاسفم باشم.. درسته.. ما بهت سخت گرفتیم.. من.. پدرم.. و افرادمون، وقتی تهایل دستگیر شد، بهت سخت گرفتیم.. بنا به هر دلیلی که بود ولی حالا اینجاییم که خاندانمون رو قدرتمند تر کنیم.. "
حرفهای نامجون بوی خوبی نمیدادن..
نه..
جینی که سیگارش رو با چشمهای تقریبا درشت شده ، از لبهاش فاصله داده و بین انگشتش گرفته بود، از روی کاناپه بلند شد..
نامجون داشت معذرت خواهی میکرد و این با حرفها و تهدیداتش و حتی با وجود لحن و نگاه سردش که مستقیما روی خودش زوم بود، همخونی نداشت..
بوی خون میدادن..
بوی تعفن بالا میزد..
بوی خطر..
بوی تضاد بین هر کلمه و قولهایی که از قبل گذاشته بودن..
یه زنگ خطر برای آینده و تصمیماتی که گرفته میشد..
" من بابت تمام گذشتهها متاسفم و حالا.. اینجام که تمام کسایی رو که قصد صدمه زدن بهت رو داشتن، وادار کنم تسلیمت بشن__"
" ولی این امکان پذیر نیست!.. افراد گنگ با اینکه جین به گروه برگرده هیچ مشکلی نداره ولی.. رئیس.. خودت میتونی به گنگ این قول رو بدی ، حالا که جین به ریاست رسیده، همه رو به فنا نمیده و وظایفی که به عنوان یه رئیس داره رو با پارتنرِ سکس شدن، اشتباه نمیگیره؟.."
سالن تو سکوت فرو رفت..
اینکه سرگروهِ افراد، این طور گستاخانه تو حرف رئیس کیم پریده، به اندازه کافی موجب عصبی شدن نامجون شده بود..
نامجون تصور نمیکرد انقدر راحت جلوی خودش و حتی جلوی تهایل با حرفهای بیشرمانهشون جین رو آزرده خاطر کنن..
تصور نمیکرد، این همه لجبازی و تنفرِ افرادشون نسبت به جین، از کجا سرچشمه میگیره و نمیخواست به جایی برسن که کلاهشون با تک تک افراد گنگ تو هم فرو بره و نشه جمعش کرد..
از طرفی..
نمیتونست اجازه بده کسی همچین حرفی رو جلوی خودش بزنه..
نمیخواست انقدر زود نشون بده که جایگاه جین چقدر تو گنگ تغییر کرده و حتی چقدر خودش بهش اهمیت میده..
ولی انگار باید بعضی ها حالیشون میشد وقتی حرف از جین و گنگ میزنن، یعنی چیزیه که نامجون این رو میخواد و روی تکتک تصمیماتش تعصب خاصی داره..
ESTÁS LEYENDO
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
