" اوه..اوه..مست_ر.."
ضربههای نامجون بیدرنگ شروع شدن و حالا جوری میکوبید که صدای برخورد رونهاش با باسن بفاک رفتهی جین، تو سرش میپیچید..
تندیسِ زیرش، لبهاش رو گزید تا بیشتر از این سر و صدا نکنه..
پاهای لرزونش رو محکم روی زمین میخ کرد تا زانوهاش کم نیاره..
کمرش رو قوس داد و دوباره برگشت تا به نامجون نگاه کنه..
با دیدن مردی که با چشمهای سرخ شده و دستهای مردونهای که از پشت گرفته بودتش تا زمین نخوره، دلش تاب خورد..
موهای پریشون نامجون با هر ضربه، توی هوا تکون میخورد..
ریشهی موهاش خیس عرق بود و انگار نه انگار ، کلی ژل برای حالت گرفتنش استفاده کرده بود..
نگاه کشیدش به جین رسید و باعث شد الههی زیبا، با ضعف به دست مردونهش که روی تتوی مار و گل سرخش بود، چنگ بزنه..
نامجون چندبار دیگه پشت سر هم، رون و باسنش رو اسپنک کرد جوری که جین تونست برخورد انگشتر زمردش رو روی پوستش حس و با لذت همراه ضربه ها کمرش رو آهسته، حرکت بده..
" نگاهش کن.. دقیقا مثل همون.. هرزهای که از میله سواری میگرفت، شدی.. عاح!.. عزیزم.. تو همون گناهی هستی که خودمو ازش_فاک!_ ممنوع کرده بودم؟.. پس چرا.. حالا انقدر بهت نزدیکم؟.."
ضربههای محکم امون نمیدادن تا نامجون بهتر صحبت کنه..
بینشون مکث میکرد و حالا جین با شنیدن حرفها، احساس سرخوش تری داشت..
نفس تیزی گرفت وقتی نوک ویبراتور به همون نقطهی مورد نظر رسید و نامجون پوزخندی بخاطر لرزیدن ناگهانی کمر پسرک، بین دستهاش زد..
دیکش رو از قصد ، بیشتر روی ویبراتور فشرد و هر دوشون نالیدن..
نامجون بخاطر حس عمیقی که ویبره ها بین حفرهی داغ ، به عضو تحریک شدهش القا میکرد و جین بخاطر لرزیدن و فشرده شدن پروستاتی که بخاطر ویبره ها، ضعیف شده بود..
حتی دو بادیگاردی که چند متر عقب تر ایستاده بودن و حق برگشتن و نگاه کردن به اتفاقی که داشت میوفتاد رو نداشتن، با چشمهای متعجب به همدیگه نگاهی انداختن و خودشون خوب میدونستن این صداها و مخفی شدن دوتا رئیس اون پشت مشتا، یعنی چی!
پس فقط به یه پوزخند محو و نگاه معناداد اکتفا کردن..
دوتا رئیس فاکینگ هورنی که حسابی داشتن همو بفاک میدادن و یواشکی کار خودشون رو، میکردن..
" بیشتر..عومم..فاک نام_ مستر.."
میخواست اسم پسرعموش رو بگه..
همون اسمی که برای رسیدن به دیکش و حس لذت ازش، خودش رو به این روز انداخته بود..
نامجون با حرص قلاده رو کشید و میدونست این کارش بزودی، رد های قرمز و بنفشی روی گردن پسرک میکاره..
جین رو از پشت به عضلات سینهش چسبوند و همون طور که با گرفتن رونش، یک پاش رو بالا تر میاورد، با دست دیگهش کمر دلبرش رو به خودش فشرد و با شدت بیشتری مشغول کردن حفرهی بگا رفتهش، شد..
" او_هه.. اوه!.. اوه!.. ی..یس!.. ای..این!.."
جین میخواست بگه، بین هوشیاری و توهمش از مخدر، چقدر درحال لذت بردن ازین سکسه..
میخواست فریاد بزنه و بند بند وجودش از این خشونت و سلطه گر بودن مسترش داشت دیوونه میشد..
میتونست شعلهها و جرقههای آبی و نارنجی رو مقابل چشمهای روشنش ببینه..
میتونست بوی سکس و پریکامی که با بیرحمی حفرهش رو خیس کرده رو حس کنه..
قوی بود..
اون احساس زیر دلش قوی بود و میخواست بازم ارضاش کنه..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
