" م_ستر.. ویبراتور هارو.. بیرون بیار.."
نامجون تونست تو لحن پسرک، همچنان غرور و سرکشی رو حس کنه..
چیزی که جین همیشه بهش وابسته بود و جزئی از سبک زندگیش شده بود، بیپروا دستور دادن بود، حتی اگه تو بدترین و نفرت انگیز ترین موقعیت قرار گرفته باشه..
و همین موضوع بود که نامجون رو آزرده میکرد و دلش میخواست جوری الههی زیباش رو در هم بشکنه که داغون تر از هر زمان دیگهای، به فکر فرار ازش باشه..
" ولی بذار نشونت بدم ویبراتورا چقدر کاملت کردن بیب.. تصورشم نمیکنی چقدر این ترکیب از پشت زیبا و فریبندس.. "
نامجون با ضعف زمزمه کرد وقتی دیکش رو از باکسر و شلوارش بیرون کشید و فقط قسمت کمی از شلوارش رو پایین داد جوری که حتی لبهی کمربندش، کمی از پهلوهاش پایین تر بود..
کتش رو بیرون کشید و سمت بادیگاردش پرت کرد!
همون بادیگاردی که با دوتای دیگه ، فضای باز مونده از زیر پله هارو با هیکل سیاه پوش و بزرگشون پوشونده بودن تا کسی مزاحم نشه..
چندبار دیکش رو پمپ کرد و نوک زبونش رو بخاطر حس خوبش گزید..
انتهاش رو بین انگشتهاش گرفت و چندبار به لپهای سرخ باسن و حفرهی باز شدهش کوبید..
صدای سیلی زدن دیکش به پوست سفیدی که از استرس و گرما، کمی از عرق مرطوب شده بودن، خودش رو هم تحریک میکرد چه برسه به پسری که دلش میخواست نامحسوس خودش رو لمس کنه..
" مستر.. عاحح.."
صداش میزد و حالا باسنش رو که بخاطر حالت خم شدنش، گرد تر شده بود، جلوی چشمهای گرسنهی مرد موج داد و اون دیکِ سفت شده و آمادهی بفاک دادن رو، بین باسنش گرفت..
نامجون چشمهای آفرودیت رو زمانی دید که با شیطونی و نیاز، سرش رو سمتش چرخونده بود و انقدر نقرهای هاش روشن و مهتابی، تو تاریکیِ بدن هاشون برق میزدن که داشت عقلش رو از دست میداد!
پس به سرعت، پهلوهاش رو چنگ زد و بدون اینکه دیکش رو مرطوب کنه، با یه حرکت همه رو داخلش جا داد!
اولین نفر خودِ نامجون بود که قلبش از شدت هیجان یه تپش جا انداخت و زیر شکمش صفت شد!
بالاخره!
بالاخره داشت سیلور دویل رو همون جوری که میخواست، سرپا و خیلی شلخته به فاک میداد و از شدت حس خوبش، تمام گردن و گوشهاش به آنی داغ کرده و سرخ شدن..
" شت!..عاااا_ح.."
نفس جین تو گلوش برید و نامجون با شنیدن صدای جیغ مانند و نازکش، که بخاطر ورود دیک خودش این طور به روزش اومده بود، موهای تنش سیخ شد..
نمیدونست رو کدوم لذت تمرکز کنه..
دیوارههای داغ و تنگی که دیکش رو میمکیدن یا ویبراتوری که تو انتهاترین بخش حفرهی الههی هرزهش، همچنان میلرزید و حالا نوک دیکش اونو به راحتی لمس میکرد؟!
" فاک_یو!..عاح..این.. فوقالعادس!.."
نامجون زیر لب غرید و دستی به موهای پریشونش کشید..
از شدت لذت، گردنش سرخ و نوک انگشتهاش یخ زده بودن..
کی میگفت فقط سوکجین داغون شده؟
کی میگفت فقط سوکجین درحال ضعیف شدنه؟
نامجون حتی بیشتر از جین داشت زیر این حجم از لذت له له میزد و تو دنیای دیگهای سیر میکرد..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
