" من بهتر از شما اخبار رو پیگیری میکنم خانوم لیلیان.. اگه همین طور سهام بالاتر بره، منم برای فروش بخشی شون خبرتون میکنم.."

وات د هل!
نامجون جوری بدون لکنت و احساسی با طرف حرف میزد که انگار نه انگار یواشکی دستش رو به حفره‌ی دلبر رسونده و مشغول انگشت کردنشه!!
جین نفس کلافه‌ای کشید وقتی نگاه مشکوک یکی از حاضرین رو روی خودش حس کرد..
عرق از پیشونیش خط انداخت و جین قبل اینکه بیشتر از این توجه هارو به خودش جلب کنه، از جا بلند شد و باعث شد دست نامجون بلافاصله از شلوار و باکسرش بیرون بیاد..

" به نفعته همراهم بیای.. زیر پله‌ها منتظرتم "

پسرکوچیکتر تو گوشِ رئیس کیم با حرص خاصی غرید، جوری که لبهای سرخ شده از گزیدن‌های متوالیش به گوش مرد فشرده شد و بعد، نامجون دلبر زیباش رو درحال ترک سالن دید..
نامجون از زن سهامدار که با تعجب نگاهش میکرد، عذرخواهی کوچیکی کرد و با حرکت سرش، به بادیگاردش اشاره کرد زودتر از خودش جین رو بپاد..
نمیخواست کسی مزاحمش بشه و هرچند از نگاه‌های حریص بقیه روی زیبای عمارت، حس خوبی دریافت میکرد و تنها دلیلش این بود که هیچکس جرعت نزدیک شدن به دلبر رو نداشت و فقط خودش انقدر بی‌پروا یواشکی لمسش میکرد..
به نایتمر دستور داد اونم همراهش بلند شد..

وقتی نامجون با خونسردی از بین مهمون‌ها رد شد، دکمه‌ی کتش رو باز و لبه‌هاش رو با یه حرکت کنار زد..
با رسیدنش به اون محل، بازم بادیگاردها متوجه شدن باید اون محل رو برای دو مرد مهم عمارت خلوت کنن و نایتمر هم دقیقا همون محلی که صاحبهاش رفته بودن، روی زمین نشست و مشغول پائیدن شد..
نامجون با رسیدن به مکان تقریبا کوچیک و تاریکِ زیر پله‌های مرمری، پسرعموی شیطانیش رو دید..
جوری که قوس کمر باریکش زیر اون پیراهن مشکی، لق میزد و سایه افتاده بود..
زانوهای لرزون و ضعیف شده از عذاب ویبره‌ها و اون نگاه ملتمسش که داد میزد یه چیزی بیشتر از ویبره ها میخواد..
خدای بزرگ!
اون الهه‌ی ممنوعه اومده بود تا بیشتر به گناه بکشتش؟!
حتی دیگه صلیبی دور گردنش وجود نداشت تا با لمسش به خودش القا بده و از جین فرار کنه..
چون حالا بیشتر از خود جین میخواست که لمسش کنه و تشنه‌ی تنش بود..

" نامجون_"

" مستر.."

نامجون با رسیدن و لمس پرسینگ نیپل پسرک که فلزش از زیر پیراهنم برق میزد، اسمش رو اصلاح کرد..
حالا موقعیتشون با همیشه فرق میکرد و باید طور دیگه‌ای از هم استفاده میکردن..
از بدن همدیگه و از اسم‌هاشون..

جین بخاطر مخدر جرعت گرفته بود ولی مصرفش اونقدری نبود که نفهمه داره چه غلطی میکنه..
میدونست به یقه‌ی پسرعموش چنگ زده و با جلو کشیدنش، مشغول بوسیدنشه..
میدونست رون‌ پاهاش مشغول تحریک کردن اون حجمی بود که لای پای مرد بزرگتر تا حدی برامده شده بود..
میدونست لبهای درشت پسرعموش، بخاطر مصرف بی‌رویه‌ی سیگار کبودتر و حالا مزه‌ی توتون رو ازش حس میکرد..
میدونست و درک میکرد، وقتی نامجون زیر لب بخاطر گزیده شدن لب پایینش غرید و به پهلوهای سفیدی که همچنان از رد شلاق ها پر بودن، چنگ زد..
جین زبونش رو با عطش فوق‌العاده‌ای به حفره‌ی دهان مرد رسوند و با لغزیدن زبون‌ سرکششون به هم دیگه، نالید..
نامجون پشت موهای پسرک رو کشید و گردنش رو به عقب خم کرد..
بالا تر از جسم دلبرش قرار گرفت و بوسه رو کنترل کرد..
زبونش رو حرکت داد و بعد لمس ردیف دندون‌های مرطوب و لثه‌های پسرک، عقب کشید..
نامجون بی طاقت به یقه‌ی الهه‌ش چنگ زد و ناخوداگاه چندتا از دکمه‌های ظریف یقه‌ش رو درید و حالا، چوکر چرم مشکی با سگگ کوچیکش که جای قلاب بود، مقابل چشمهای حریصش از حالت پنهون دراومد، بهش چنگی زد و جلو کشیدش..
آره..
نامجون بهش گوشزد کرده بود، چوکرش رو زیر یقه‌ی پیراهنش مخفی کنه و حالا که جین بهش گوش کرده بود، احساس قدرت میکرد..
جین مقابل صورت مرد پرت شد و گردنش بخاطر ساییده شدنش با چرم سفتِ قلاده، درد گرفت..
اخمی کرد ولی وقتی دست نامجون با خشونت به بوتش چنگ زد و سعی در باز کردن کمربند ظریفش داشت، نفس لرزونی کشید..

⭕ Silver Devil ⭕Donde viven las historias. Descúbrelo ahora