سوکجین همونجای قبلیش، مقابل چشم تعداد زیادی از حضار، خودش رو نشون داده بود و حالا پله‌های مرمری و براق، انتظار قدم‌های باوقار و آوای پاشنه‌های کفشش رو، میکشیدن..
و همچنین حیوون درّنده و مشکی رنگی که دقیقا کنار پله‌ها ایستاده بود و انتظار صاحبش رو میکشید تا همراهیش کنه..
درست مثل یه محافظ..

از طرفی، قلب رئیس وو درحالی که بین تعداد زیادی از وزرا و افراد سرشناس ایستاده بود، تو حلقش میزد!
وقتی سوکجین تصمیم گرفت از پله‌ها پایین بیاد، چشم‌های تارش اجازه ندادن تا اون صحنه رو واضح تر ببینه..
چشمهایی که پشت قاب عینک همیشگیش، روی الهه‌ای زوم بود که حیوون تقریبا بزرگ اندامی ، هر قدمش رو میپائید و همراهیش میکرد..
بکر بودن از تصویر مقابلش می‌چکید..
اقتدار..
اصالت..
قدرت..
سرکشی..
و هر آن چیزی که تا به حال کریس به اون توجهی نکرده بود، روبه‌روش در یک جسم بلوری و الهه‌مانند، جمع شده و حالا از پله‌ها به نرمی سرازیر میشد..
آفرودیت در مقابلش کم میاورد و خدایان هم با دیدن این زیبایی، آفرودیت رو بهش باخته بودن..
رنگ آتشین موهای پریشونش، حالا به رنگ شب در اومده بود..
اون موهای مشکی رنگی که مثل پرده‌ی شب، از ماه نقره‌ای چشمهاش محافظت میکردن، بیشتر از هر وقت دیگه‌ای ، جلب توجه میکرد‌..
کت مشکی که با تعداد بیشماری از منجوق‌های نقره‌ای رنگ طراحی شده بود ، فوق العاده زیر کریستال‌ها می‌درخشید..

" باورم.. نمیشه!.."

این چیزی بود که از بین‌ لبهای درشت و حجیمِ جیمین بیرون اومد..
جیمین و شوگایی که اونا هم با دیدن سوکجین، به همون اندازه شوکه شده بودن..
جدا از ناگهانی ظاهر شدن سوکجین، صحنه‌ی نفس گیر روبه‌روشون بود که اجازه‌ی هیچ دخالتی رو بهشون نمیداد..

و نامجون اونجا بود..
دقیقا روی همون صندلیِ یکی از میز‌های پذیرایی که روبه‌روش پر از بطری‌های مشروبات الکلی و مختلفاتِ این چنینی بود..
نامجون لیوان پایه بلند و مجلسی‌ای که تا چند ثانیه پیش از مایع سرخ رنگی پر کرده بود، یه نفس بالا رفت و دوباره گلوش بابت یهویی نوشیدن، گزگز کرد..
درصد الکلِ شامپاین چندین ساله، به نظر زیاد میومد..
ولی نامجون درحالی که اروم به سمت میز خم میشد و زیر چشمی لیوانش رو بین ریخت و پاش‌های دیگه گذاشت، دستش رو به داخل جیب کتش فرو برد و یه نخ باریک و کوتاه از سیگارش بیرون کشید..
سوکجین به همراه جگلیون، از پله‌ها پایین میومد و انگار اصلا عجله‌ای برای اینکار نداشت..
پاهای باریکش با جین مشکی و تقریبا تنگی پوشیده شده بود و جسم دلبرانه‌ش به انتخاب نامجون، توی کتی با نگین‌ و منجوق‌های بیشمار پوشیده شده بود..
جگلیون با هر قدم سوکجین، به اطرافش نگاهی میکرد و چشمهای طلایی رنگش مقابل چشمهای نقره‌ای صاحبش، تضاد خیره کننده‌ای داشت..
موهای نرم بدنش، بخاطر تمیزی برق میزد و پنجه‌های قدرتمندش روی مرمر ها، رد مینداختن..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now