" بخیه هاشو برای فردا شب بکش.. "
" ولی باید زخمت جوش بخوره.."
" نمیخوام پدرم با دیدنش نگران بشه.."
" آستینت رو پایینتر میکشی تا مشخص نشه عزیزم.."
جین با کلمهی آخری که شنید، به بازتاب خودش توی آینه پوزخند عمیقی زد..
دیگه پسرعموش رو باور نداشت..
حتی دیگه نمیشناختش..
انگار نامجون از روزی که دزدیده بودتش، هزاران درجه تغییر کرده بود..
موهای جین کاملا رنگ زده شده بودن..
و حالا داخل کلاه پلاستکی که روش کشیده شده بود، مشغول سوار کشیده شدن بود..
نامجون جوری سشوار رو دور سرش میچرخوند که جین سرگیجه میگرفت!
معلوم بود تو کارش مهارت داره و خیال جین ازین بابت راحت بود..
" دیشب چطوری کشوی کمد رد روم رو باز کرده بودی؟.. "
سشوار خاموش شد..
باید چند دقیقه ای موهاش توی کلاه مخصوص رنگ که از جنس پلاستیک بود، باقی میموند و رنگ میگرفت..
سوالی که باعث شده بود جین نگاه از بازتاب خودش بگیره و به ته رول مشکی رنگی خیره بشه، که بر اثر سوختنش، اسم سیلور دویلِ هکاکی شدهش محو و روی کانتر جلوی آینه افتاده بود..
" تو چیزی راجع به جنون میدونی؟.."
از آینه به پشت سرش جایی که مرد با شونههای پهن ایستاده بود زمزمه کرد..
" البته که میدونی.. تو خودت جنون جسمِ منو داری.. جنون اینکه منو داشته باشی و عذابم بدی.. جنون اینکه منو زیر سلطهی خودت بگیری.. "
نامجون به کانتر کوچیک پشت سرش تکیه زد و دست به سینه شد..
ساعدهای قدرتمندش از زیر آستین پلیورش بیرون بود و به رخ سوکجین کشیده میشد..
" پس باید بدونی جنون با آدم چیکار میکنه.. منم اون زمان فقط جنون اینو داشتم که خودمو آروم کنم و بخاطر همین به جون کشو افتادم تا با تزریق کردن، خودمو آروم کنم.."
" هیچ میدونی آخرش ممکنه انقدر بکشی تا بمیری؟.."
این سوالی بود که نامجون بدون فکر ازش پرسید..
همین سوال کوتاه، چنگی به قلب پسرک زد..
مرگ ترسناک بود..
و سوکجین از مرگ میترسید..
میترسید چون گناهکار بود..
" این چیزی بود که خودم انتخاب کردم.. یه وسیله که فکر میکردم بتونم باهاش به خلسهی ارامش برسم ولی اگه میدونستم تو میخوای ازین موضوع سواستفاده کنی، هرگز بهش اعتیاد پیدا نمیکردم.."
نامجون میخواست در جواب فریاد بکشه که اعتیادش به مخدر باعث شد تا داشته باشتش و این طور رامش کنه..
و خیلی ازین بابت که جین معتاد شد تا با استفاده ازش بتونه کنترلش کنه، خوشحاله!
نامجون به بحث ادامه نداد..
به جاش قراردادنامه رو آورد و دوباره جلوی جین بازش کرد..
پسرکوجیک تر با دیدن اون برگهی بلند و روغنی که با حاشیه های قرمز رنگ، با حس ناشناخته و غضبناکی به پسرعموش خیره شد!
" اینم یه تغییرات کوچیک میخواد.. من بهت اجازه میدم جدول مقابل خودت رو پر کنی.. درسته ما دوبار بیشتر رابطه نداشتیم و همون دوبار من خودمو بهت تحمیل کردم هرچند چندان بدتم نمیومد.. ولی.. بیا این طور فکر کن که بهت لطف کردم و میخوام این رابطه رو برای تو هم تحمل آمیز تر کنم.. هوم؟.."
جین به جدولی که پایین اسم خودش بود خیره شد..
چشمهای روشنش روی تک تک جملات و کینک ها میچرخید..
بانداژ شدن..
گَگ شدن..
شمع..
مستر صدا زده شدن..
تحقیر کردن..
عذاب دادن..
استفاده از وسایل جنسی مثل شلاق و بات پلاگ..
امثالی بودن که نامجون تیک زده و خواستارشون بود..
جین دقیق نمیدونست چی میخواد..
دوست داشت حسی که تو آلاچیق تجربه کرده رو، دوبازه به دست بیاره..
نمیدونست روی این میلش چه اسمی بذاره فقط اینو میدونست که امتحان کردن دوبارهی اینها، براش مثل یه جنون خاصیه که کم کم داره خودش رو نشون میده..
اون همیشه سعی میکرد تا سکس با پسرعموی جذابش رو امتحان کنه..
و حالا میتونست این رو داشته باشه و نامجون هم این اجازه رو بهش میداد..
نباید ازین فرصت استفاده بهتری میکرد؟!
قبل اینکه بخواد علامتی روی برگه روغنی از خودش بزنه، مرد بزرگتر برگه رو قاپید و مقابل چشمهای سوکجین پارهش کرد!!
" نظرت راجع به یه قراردادنامهی جدید که توافقی باشه چیه؟!.."
چیزی بود که نامجون پرسید و کی بود که مخالفت کنه؟!
اون داشت به جین اجازهی دخالت تو رابطهی عجیب غریبشون رو میداد و سوکجین تازه داشت درک میکرد منظور نامجون از، تغییرات یعنی چی!
یه تغییر کوچیک ، درست زمانی که قرار بود جین به قدرت برگرده و همزمان نامجون رو هم داشته باشه..
____
"به دست تو هم رسید؟!.."
" اره!.. فکرکنم بخاطر ورود تهایل باشه.."
هواسا به ایمیل کریس وو جواب داد و با بیمیلی سندش کرد..
نقشههاشون به در بسته خورده بود و حالا دوباره تو آپارتمان و اتاق کوچیک کارش، خودشو حبس کرده و پیکهای مشروبش رو پر و خالی میکرد..
یه دعوت نامه از گنگ کیم به دستش رسیده بود..
دعوت به یه جشن..
ولی مناسبتش رو لو نداده بودن و هواسا و کریس، جز اون افرادی بودن که خبر داشتن چه اتفاقی افتاده..
ولی اشتباه میکردن!
هواسا و کریس و حتی تهایل که پدر جین محسوب میشد به هیچ عنوان تصورش رو نداشتن که فردا توی مجلس رسمیِ عمارت مجلل کیم، قراره از کی رونمایی بشه و چه چیزی انتظارشون رو میکشه!
هواست به این فکر میکرد که چطور این شکست رو برای تهایل جبران کنه و فردا شب به مهمانی بره..
و کریس وو، به این فکر بود که باید دو مرتبه به سئول برمیگشت؟!..
⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕
سلام بچهها..
برای مهمونی آمادهاید؟
بیاین از الان لباسمونو برای هفتهی بعد؛ انتخاب و آماده کنیم چون شاید نامجون مارو هم دعوت کنه؟!*خنده
⭕ این پارت رو حتما به ۱۲۰ ووت برسونید یا برای هفتهی بعد قول نمیدم به مهمونی برسیم*خنده
پارت قبلی بازخورد چندانی نداشت متاسفانه..
.
.
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
