" بگیرش.."

سوکجین قوطی رو گرفت و با باز کردنش، متوجه‌ی تعداد زیادی از سیگار های کوچیک، با روکش مشکی رنگی که روی هم چیده شده بودن شد..

" جذابن مگه نه؟.. اینارو سفارشی برای خودت گرفتم.. خوشت میاد؟.."

نامجون سر جگلیونی که حالا بهش نزدیک شده بود، نوازش کرد و منتظر به پسرک خیره شد..

جین یکی از رول های سیگار رو به دست گرفت و به بینیش نزدیک کرد..
اون یه سیگار معمولی نبود..
حتی از علف هم سخته نشده بود..
این رول‌های مشکی رنگی که مخصوصا برای خودش ساخته شده بودن، همون فرمول رئیس وو بود..
حالا که دقت میکرد؛ میتونست حروفی که با رنگ سیلور روی تک تکشون هک شده بود رو بخونه..
' Silver devil '
لقب خودش..
لقبی که توی کلاب رییس وو، بهش اختصاص داده بودن و این دومین باری بود که نامجون به این لقب اشاره میکرد..

" مصرفت بالا و پایین نشه.. روزی یه نخ ازش بکشی کافیه.. نه چندان های میشی و نه خمار.. فقط حواست باشه که بهت اعتماد کردم و نمیخوام لاشه‌ای که بخاطر اوردوز دیگه نفس نمیکشه رو ببرم قبرستون.. "

نامجون تیکه انداخت و سمت کاسه‌ی رنگی که حالا داشت خشک میشد، رفت..
مدت زیادی بود که درستش کرده بود ولی جین هنوز تو تخت بود..

" سریع‌تر بلند شو ما تا فردا شب کلی کار داریم پسر.. "

" منظورت چیه؟!.."

سوکجین درحالی که ملحفه رو از روی پاهاش کنار زده و لبه‌ی تخت نشسته بود، نیم خیز شد تا از روی میز کوچیک کنار دستش، فندکی که بین ریخت و پاش های پاکت‌های سیگار بود برداره..
سیگارهایی که پسرعموش مصرف میکرد، درصد بالایی نیکوتین داشتن و شاید هم گیاهان دیگه ای که نمیدونست چه اسمی روشون بذاره..
پاکت‌ها دست ساز بودن..
بدون هیچ اسم و مشخصاتی و همینم جین رو وادار میکرد که یه نخ ازش رو داخل قوطیش بچپونه تا بدا امتحانش کنه..

" یعنی میخوای بگی نمیدونستی من تدارک یه جشن باشکوه رو برات ترتیب دادم؟.."

صدای پسرعموش رو از سرویس بهداشتی ، کمرنگ شنید..
ولی با چیزی که گفته شد، چشمهاش گرد و رول مخدری که منتظر تلنگر جرقه‌ی فندک بود، فرصت آتیش گرفته شدن پیدا نکرد!
چشمهاش دور اتاق چرخید و با دیدن کاورهای لباس و جعبه‌های ریز و درشتی که گوشه‌ی اتاق چیده شده بود، حدسش به یقین تبدیل شد!

" تو میخوای چیکار کنی؟!.."

سوکجین از روی تخت بلند شد و با قدم های آرومی سمت سرویس حرکت کرد..
روب ابریشم توی تنش لق میزد و کمربندش روی زمین کشیده و باعث میشد نایتمر توجهش به اون پارچه که با هر قدم روی سرامیک‌های روشن اتاق لیز میخورد و جلو میرفت، جلب بشه!
ناخوداگاه، نایتمرم دنبال اون تیکه پارچه، پشت سر جین به راه افتاد..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now