" اوه انگار باید خم بشم و برشدارم.. هوم؟.."

کریس داشت اذیت میکرد..
واضحا مشخص بود که فهمیده تو اتاق کارش و زیر میزش چه خبره و داره شوگا رو آزار میده..

" ن..نه_..اوه!.."

ولی صدای شوگا تو دهنش ماسید ، وقتی دیکش یه مکش فوق‌العاده رو همراه یه زبون خیس و داغ، روی رگش حس کرد و چشمهاش از لذت و ترس فاش شدنِ راز کوچولوش، سیاهی رفت!

" اینجارو نگاه پسر!.. ما اینجا یه راز کوچولو و مو صورتی داریم که تو اتاقِ پدرش، داره با ذوق دیک دوست پسرش رو ساک میزنه.. "

کریس وقتی خم شد تا مثلا دفتر افتاده رو برداره، از پایین به زیر میزش خیره شد و با دیدن پسرش که با ولع و حرص سرش رو روی دیک شوگا تکون میداد، با خنده بلندی حرفش رو به اتمام رسوند!

" عاهه.. فاک!.. مینی!.. تمومش کن!.."

شوگا با بی‌قراری نالید و این حس لعنت شده که رئیس وو با خونسردی به پسرک خودش خیره بود و عکس العمل خاصی نشون نمیداد، باعث میشد بدتر به اوجش نزدیک بشه..

" ددی کریس!.. کی اومدی؟.."

جیمین دیکی که از آب دهانش کاملا خیس و لغزنده شده بود، از دهانش خارج و درحالی که هندجاب میداد، خیره به چشمهای پدرخوانده‌ش گفت..
بیشرمانه و کثیف..
چیزی بود که جیمین به خودش اختصاص داده و حتی یک ذره هم احساس شرم نمیکرد!
درحالی که دیک دوست پسرش رو به دست گرفته بود و تند تند روی لبهای متورم شده و براقش میکوبید و میبوسید..

" باورم‌ نمیشه.. من تو تربیتت چی‌ کم گذاشته بودم کیتنِ شیطون!؟.."

کریس با حالت متاسفی زمزمه کرد و چشم از پسرش که روی زانوهای لخت و قرمز شده‌ش نشسته بود و زیر میزش، جوری به کله برفی لذت میداد که شوگا دستش رو به موهاش چنگ گرفته و لب میگزید، گرفت..
دیدن بدن نیمه برهنه و آشفته‌ی پسر خوانده‌ش که با وقاحت و بدون هیچ ترسی، همچنان به سرویس دهی ادامه میداد، بار اول نبود..
کریس از اولشم نمیخواست جیمین وارد کلاب و کثافت‌کاری‌هاش بشه..
ولی این جیمین بود که این شغل رو انتخاب کرد..
استریپرِ یه گی بار ، در حین اینکه گاهی اوقات خدمات جنسی هم انجام میداد..
این راهی بود که جیمین بدون اینکه کریس مجبورش کنه انتخاب کرده بود..
اینکه مادرش آخر سر بخاطر رابطه جنسی‌های متعدد تو همین کلاب، ایدز گرفت و مُرد، براش عبرت نشده بود..
ولی از وقتی فهمیده بود برای شوگا ارزش بیشتری داره، دست از کارش کشیده بود..
دیگه نمیخواست استریپر باشه..
نمیخواست مردهای دیگه لمسش کنن..
جیمین تازه خودش رو پیدا کرده بود و نمیخواست رابطه‌ای که با دوست پسرش داره رو به هم بریزه..
و کریس وو هم کاملا با این تصمیم موافق بود‌..

" بیبی بوی.. شت.. "

جیمین از تعریفی که شوگا زیر لب های متورم شده‌ش، خطاب بهش کرد، چشمهای باریکش برق کوتاهی زد و خودشو جلوتر کشید تا بهتر بتونه گلوش رو دور اون طول لعنت شده، منقبض کنه..
زانوهاش روی زمین سردِ اتاق کار پدرش، میلرزید و بخاطر طولانی زانو زدن، تا حدی زخمی شده بودن..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now