part 26

3.1K 488 15
                                    


جیوو با ساکش جلو در بود
ته با ناراحتی گفت: چرا اینقدر زود داری میری مگه اون خونه فرار می‌کنه

جیوو با خنده گفت: نه اون مغازه ای که اجاره کردم به فنا می‌ره

وی آهی کشید و گفت: زود به زود بیای ها وگرنه خودم میام در خونت

جیوو جفتشون و بغل کرد و گفت: مراقب هم باشید خیلی دلم براتون تنگ میشه

پسرا بغلش کردم و بعد چند ثانیه جیوو رفت
وی و ته هر دو ناراحت بودن تازه داشتن به حضور دختر تو خونشون عادت می‌کردن اما حالا دیگه رفته بود

_________________

کوک داشت وسایلش و جمع می‌کرد که یونگی گفت: بالاخره داری میری؟
کوک تایید کرد و گفت: حیوون رفته منم میرم پیش بیلی هام

یونگی هومی کرد و گفت: میتونم راحت بخوابم از دین تو این مدت کمبود خواب گرفتم

جونگ کوک نگاه پوکری کرد و گفت: اگه بخاطر جیمین نبود تا الان صد بار کرده بودمت تو چرخ گوشت

یونگی سری به تاسف تکون داد و گفت: واقعا که
قبلا از اینکه بتونه کاری بکنه جونگ کوک دنبالش کرد تا بزنتش

⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜⬜


یه هفته گذشته بود و جیوو خونه دیگه ای گرفته بود و داشت زندگیش و ادامه میداد و همه چه به روال عادی برگشته بود

جونگ کوک بیرون مدرسه منتظر دوست پسر هاش بود امروز سالگردشون بود و می‌خواست سورپرایزشون کنه ویته وارد ماشین شدن
ته که پیراهن سفید داشت با خوشرویی گفت: سلام چطوری
وی هم پشت سرش گفت: چطوری؟ کارت چطور بود امروز

جونگ کوک جوابی نداد و با اخم به هردو نگاه کرد کرد وی و ته گیج شدن و به هم زل زدن هیچکدوم دلیل عصبانیت مرد جوونتر و نمیدونستن

وی به ساعتش نگاه کرد: دیر هم نرسیدیم

ته به خودش نگاه کرد و گفت: لباس ها هم که مرتبه

جونگ کوک نتونست خندش و نگه داره
وی و ته با شنیدن صدای خنده کوک شوکه شدن اما تازه به خودشون اومدن که داشته باهاشون شوخی می‌کرده
و خب فحشهای زیادی خورد نزدیک به رستوران نگه داشت تا غذا بگیره وی رو به ته که داشت بیرون و نگاه میکرد : کارایی که قرار بود برای سالگرد انجام بدیم و انجام دادی؟

ته تایید کرد و گفت: فقط شمع ها رو نذاشتم اون جایی که گفتی
وی هومی کرد و گفت: اون و تو خونه هم میشه درست کرد

طولی نکشید که کوک وارد ماشین شد غذا ها رو روی صندلی جلو گذاشت و گفت: بریم ؟ چیز دیگه ای نمیخواستید ؟

ته با تعجب: مگه قرار نیست بریم خونه؟
کوک چشمکی زد و گفت: چرا ولی کسی فرصت نمیکنه غذا درست کنه

وی ابرو بالا انداخت و گفت: شاید ما نخوایمش آقای جئون

جونگ کوک از تو آینه نگاهش کرد و گفت: همچین چیزی ممکن نیست آقای کیم، من هرچیزی بخوام به دست میارم نشونش هم تو ماشینمه

وی ساکت شد و چیزی نگفت با اینکه میتونست جواب آدم و عالم و بده اما جلوی کوک میآورد

به خونه رسیدن جایی که برعکس همیشه روشن بود و تمام لامپ هاش روشن

جونگ کوک چشم های جفتشون و با یه دست گ فت و گفت: خیلی خب بریم

وی و ته با احتیاط قدم میذاشتن هر قدم که نزدیک تر میشدن میتونستن صدای بیشتری بشنون
صدای آهنگی که به خوبی قابل شنیدن نبود

وارد خونه شدن نور زیاد قابل توجه بود و رایحه خوش که تو خونه پیچیده بود

کوک دستش و برداشت و یکم طول کشید تا چشم هاشون به نور عادت کنه
وقتی نگاهشون و بالا آوردن خونه ای و دیدن که به زیبایی تزیین شده بود و همه جاش و شمع های رنگی و عطری گرفته بود و یه موسیقی ملایم هم پخش میشد کوک از پشت بغلشون کرد و گفت: امروز سالگردمونه و من بارم مثل همیشه خوشحالم که شما دو نفر و دارم و ازتون ممنونم که به یه پسر دبیرستانی اعتماد کردید تا کنارتون باشه و مردتون بشه

هر دو همزمان چرخیدن و بغلش کردن ته بوسه آروم رو گردنش گذاشت و گفت: تشکر نکن کوک بهتر از تو وجود نداره

وی سرش و رو شونش گذاشت و گفت: راست میگه کوک تو بهترینی

کوک نفس عمیقی کشید و گفت: چقدر دلم میخواست تو ججو بودیم ولی کارمون اجاره نمی‌ده یه هفته بریم اونجا و واقعا حالم و بهم میزنه

ته و وی جفتشون خندیدن و وی گفت: همینجوری بهتره
ته: من اینجوری راحت ترم

کوک نگاهی به مبل کرد و گفت: میشه بشینیم کن خستم

لحنش برای هر دو نفر خنده دار بود هر سه رو مبل نشستن و جونگ کوک گفت: خیلی دلم میخواد رمانتیک باشم ولی میشه اول غذا رو بخورید

جونگ کوک تو اون چند ثانیه از یه مرد جنتلمن به یه بچه تغییر کرده بود کسی که دنبال استراحت و غذا بود و ته و وی دوست داشتن همونجا تو اغوششون پرسش کنن

وی لپاش و کشید و گفت: میرم غذا رو از تو ماشین بیارم

کوک با غر غر گفت: ایش صد بار گفتم نکن کش میاد

ته گاز محکمی از گونش گرفت و قبل از اینکه کوک عصبانی بشه در رفت




⁦( ˘ ³˘)♥⁩⁦( ˘ ³˘)♥⁩⁦(っ˘з(˘⌣˘ )⁩⁦(~ ̄³ ̄)~⁩⁦(●’3)♡(ε'●)⁩⁦(〃゚3゚〃)⁩⁦(〃゚3゚〃)⁩⁦(´∩。• ᵕ •。∩') ⁩⁦(〃゚3゚〃)⁩⁦(。・//ε//・。)⁩⁦(~ ̄³ ̄)~⁩⁦( ˘ ³˘)♥⁩⁦(っ˘з(˘⌣˘ )⁩⁦( ˘ ³˘)♥⁩⁦(っ˘з(˘⌣˘ )⁩⁦( ˘ ³˘)♥⁩⁦(。・//ε//・。)⁩⁦(´∩。• ᵕ •。∩') ⁩⁦♡˖꒰ᵕ༚ᵕ⑅꒱⁩⁦꒰⑅ᵕ༚ᵕ꒱˖♡⁩⁦(〃゚3゚〃)⁩⁦(´∩。• ᵕ •。∩') ⁩

kookv in love with tweens [ Completed ]Where stories live. Discover now