part 18

4.1K 628 84
                                    

صدای آهنگ زیاد بود و جیمین و یونگی که بیشتر خورده بودن وسط هال میرقصیدن

جونگ کوک لیوان بعدی و پر کرد و گفت: دی جییییییی آهنگ و عوض کن

وی که کنار برادرش نشسته بود یه مشت از چیپس و تو دهنش گذاشت و گفت: نمیخوام عوض کنم همین قشنگه

ته که از همه هوشیار تر بود گفت: عوضی ها اینقدر نخورید من حوصله ندارم بخواید بالا بیارید

جیمین خندید و گفت: مگه میخوایم با حوصله تو بالا بیاریم؟؟؟

حرفش برای یونگی و جونگ کوک بیش از حد خنده دار بود جوری که هر کدوم یه طرف پخش شدن

وی پاش و روی میز گذاشت و گفت: یااااا عوضیاااااا ......

ته نگاهش کرد و گفت: بقیش ......

وی لبخند بچگونه ای زد و گفت: یادم رفت

وی هوفی کشید و گفت: بعد این شب خل میشم

یونگی به سمتش اومد و گفت: نووووو تو نباید خل شی وی دوست داره جونگ کوک دوست داره ... من هم دوست دارم اما جیمین و بیشتر دوست دارم .... کونش گرده پوستش خیلی نرمه سوراخش .....

جونگ کوک با فریاد بلند شد در حالی که تلو تلو میخورد به یونگی نزدیک شد و گفت: هووووی مرتیکه نباید راجب زنت این‌جوری بگی .....

یونگی نگاه گیجی بهش کرد و گفت: زن ؟؟؟؟ اون دیک داره دیییییک به چه بزرگی

ته سرش و با دستاش گرفت و گفت: عیسی مسیح این بحث و تموم کنید تا جفتتون و خفه نکردم

وی به اون دو نفر خیره شده بود و چیزی نمی‌گفت ته به بازوش زد و گفت: تو یه چیزی بگو

وی رو مبل مرتب نشست و گفت: من کیم وی متولد سئولم یه معلمم تو لندن درس خوندم ....

ته از جاش بلند شد و گفت: ساکت شو وی دلم میخواد همینجا ازت کباب درست کنم

جیمین که رو زمین خوابیده بود با شنیدن اسم غذا بلند شد و گفت: کباب؟ من عاشق گوشت خوک کباب شدم
یونگی هم بهش پیوست: با سس چیلی واووووو

جونگ کوک جفتشون و زد و گفت: خفه شید جفتتون گشنم شد

ته نگاه پوکری کرد و گفت: میرم غذا رو آماده کنم شما ها هم بهتره گندی نزنید

به سمت آشپزخونه اما یادش اومد یه چیزی و نگفته به سمت هال اومد اما با ندیدن جونگ کوک و وی متعجب شد

_ جونگ کوووووک بذار امشب من بکنمت
+ عمرا بذارم بیبی فقط من تو رو میکنم ، ته رو هم من میکنم اصن همه رو من میکنم

ته که داشت سردرد می‌گرفت وارد آشپزخونه شد و یونمین و که داشتن راجب ماهیت مبل حرف میزدن تنها گذاشت

چند دقیقه گذشت و از صدای ناله هایی که تو کل خونه پیچیده بود میشد فهمید چه خبره سر آخر با ناله آروم جونگ کوک نفس راحتی کشید: اههه فاک اومدم

kookv in love with tweens [ Completed ]Kde žijí příběhy. Začni objevovat