"برم تو سبد؟"

Começar do início
                                    

+ چون خیلی دوستت داره اینطوره می‌گه.

پسر کوچولو که ناف سفید و گردش بخاطر لباس کوتاهی که به تن داشت مشخص شده بود، مصمم گفت:

_ نداله.. جینی می‌دونه.. اگه دوش داش نباید اژیتم می‌تلد.

و بعد عین یه همستر تپل و سنگین راه خروجی رو در پیش گرفت. در حین رفتن هم لاستیکش بالا پایین می‌رفت و رون‌های تپلش بهم مالیده می‌شد. و تمام این‌ها فقط باعث می‌شد مین‌جی با لبخند گنده‌ای به اون نون خامه‌ای نگاه کنه و سرش رو تکون بده.

*فلش فوروارد*

___________

روی پنجه‌ی پاهاش ایستاد و قدبلندی کرد تا بتونه ظرف بستنی رو از دست جونگکوک چنگ بزنه.

_ بهم بدش دیـگـــــه.. دلم بستنی میخوادددد..

جی‌کی نیشخندی زد و ابرویی بالا انداخت.

+ اگه یه چیزی رو می‌خوای باید براش تلاش کنی.

با لب‌های ورچیده شده به پسر بزرگتر نگاه کرد.

_ چطوری تلاش کنم وقتی تو قدت از من بلندتره؟

+ همیشه یه راه حلی هست..

مو قهوه‌ای باز هم خودش رو کش داد اما نمی‌شد گفت که تلاشش موفقیت‌آمیز بود. ناامیدانه به ظرف بستنی شکلاتی نگاه کرد و حجم بیشتری از لب‌هاش رو آویزون کرد.

_ بدجنس..

جونگکوک بستنیِ توی دستش رو که همچنان بالا نگه داشته بود تکون داد.

+ زود باش..‌ نکنه تو واقعا یه همستر قد کوتاهی، هوم؟

پسر کوچکتر نگاه حق به جانبِ حسرت آمیزش رو به هیونگش داد.

_ نخیرم..

+ پس همه‌ی بستنی‌ها رو خودم تنها می‌خورم..

جین ناراضی پاش رو به زمین کوبید و با دست‌های مشت شده عقب گرد کرد. راه اتاقش رو در پیش گرفت و در همون حین داد زد:

_ امیدوارم توی شکمت تبدیل به سنگ بشن.

***

با لطافت چند تقه به در کوبید و منتظر صدای جونگمین موند. وقتی پسر بزرگتر بهش گفت می‌تونه بره تو، دستگیره رو گرفت و داخل رفت.

بسمت مونارگیلی که پشت میز نشسته بود و عینک طبی جذابش رو به چشم داشت رفت.

جونگمین روی صندلیش چرخید و به دونسنگ کوچیک و کیوتش خیره شد.

+ جونم جوجه؟

جین دمپایی ابری‌های صورتیش رو که یه کله‌ی خرگوش به عنوان تزئین روش داشت، روی زمین کشوند و خودش رو روی پای هیونگش انداخت.

_ عاااااه خداااااا.. دیگه دیوونه شدمممم.. (با حالت بامزه‌ای به زیر گلوش اشاره کرد و ادامه داد) دیگه به اینجام رسیدهههه..

MR. X AND I || KOOKJINOnde histórias criam vida. Descubra agora