"یا با من می‌نوشی یا رازت رو لو می‌دم"

1.3K 317 302
                                    

*فلش‌بک به قبل از سفر کوکجین*

جونگکوک با حالت مغرورانه‌ای یقه‌های کتِ چرمِ مشکی‌ش رو مرتب کرد و به اطراف نگاهی انداخت.

فضای سبز دانشگاه پر از دانشجوهای مختلف از شهر‌ها و کشور‌های متفاوت بود. خیلی وقت بود که دیگه چشم‌هاش خیره‌ی پوستِ سفید یا سیاه بقیه نمی‌شد و عادی برخورد می‌کرد.

دقیقا بیست و هفت دقیقه بود که انتظار اومدن پارک جنی رو می‌کشید.

جنی، خواهر بزرگتر جیمین، و دانشجوی ترم آخر روانشناسی بود. و برای همین جونگکوک ازش خواسته بود که ی قرار ملاقات بذارن و همدیگه رو ببینن.

دیروز توی بیمارستان، وقتی مین با حالت دل سوزاننده‌ای روی تخت افتاده بود، از کوکی خواهش کرد که بجای اون وظیفه‌ی مهم همراهی‌ جین رو به عهده بگیره و جی‌کی هم قبول کرد.

دلیل قبول کردنش احترام به بزرگتر بودنِ چند ثانیه‌ایِ جونگمین نبود، فقط برای یک‌بار دلش سوخته بود. بالاخره که اون هم ی ماهیچه‌ای به نام قلب سمتِ چپِ قفسه‌ی سینه‌اش داشت!

بعد از اضافه شدن شش دقیقه‌ی دیگه به زمان‌های علاف شدنِ جونگکوک، دخترکی با کفش‌های سفید اسپرت و عینکی طبی به سمت جی‌کی اومد.

قدم‌های دخترک سلانه سلانه بودن و کوله‌ی پشت شونه‌هاش بعد از هر گام به سمت چپ و راست انحراف پیدا می‌کرد.

کوک به خواهر جیمین _که صرف نظر از جثه‌ی درشت و هیکل تپلش چهره‌ی زیبا و دوست‌داشتنی‌ای داشت_ نگاه کرد.

جنی آخرین قدم‌های بین خودش و دوست برادرش رو هم طی کرد و بعد با نفس‌نفس کنار جونگکوک روی نیمکت چوبی نشست. قمقمه‌ی آبش رو از جیب کیفش بیرون کشید و در حالی که سرش رو باز می‌کرد پرسید:

_ چی‌شده که خواستی منو ببینی جی‌کی؟

پسرکوچکتر با وجودی که توی کشور مادریش نبود و اجباری روی لحن حرف زدنش اعمال نمیشد، احترام صحبت کردنش رو نگه داشت و از القاب مودبانه استفاده کرد:

+ نونا...تو یه مسئله‌ای باید بهم کمک کنی.

دخترک بعد از اتمام نوشیدنش در بطری‌ رو بست و اون رو سر جاش برگردوند.

_ چه کمکی از دست من ساخته‌ست؟

صدای آروم پرنده‌هایی که توی آسمون پرواز می‌کردن و آهنگ میخوندن، صدای برخورد کفش دانشجو‌های دیگه با زمین، پچ‌پچ‌های 'وای این جئون جونگکوکه؟' یا 'خدای من اون قلِ جذابِ جئون تو دانشکده پیداش شده' و مذخرفات دیگه، همه و همه رو اعصاب کوکی بود.

این همه‌ صدای اضافی چرا باید توی دنیا وجود می‌داشت؟

جونگکوک با ثابت نگه داشتن چشم‌هاش و ایگنور کردنِ توجه بقیه رو به دختر بزرگتر گفت:

MR. X AND I || KOOKJINWhere stories live. Discover now