دیگه نیاز به دستور دوباره و حتی حرف زدن نبود چون همون یه نگاه مُرده از سمت نامجون کافی بود تا مرد، به خودش بیاد..
پس طبق خواسته‌ی رئیس کیم، لحظه‌ی بعد در سمتِ نامجون باز و حیوونی کنارش و روی صندلی‌های چرم مشکی نشست..
اقتداری که توی نگاه و حرکات اصیل زاده‌ی اون حیوون دیده میشد، حتی مرد راننده رو هم میترسوند!

" اوه عالیه... پسر خوب.. تا عمارت جدید همراهم میای؟.. قرارِ یه صاحب دیگه به جز منم داشته باشی که از دیدنت بیش از اندازه خوشحال میشه.. "

نامجون با صدای بانشاطش که تضاد زیادی با نگاه سردِ چند دقیقه قبلش داشت، روبه حیوون پرسید..
حیوونی که با دیدن صاحبش اخمهای وحشتناکش رو باز کرده بود و با کنجکاوی بهش خیره بود...
روی دو پاش نشسته بود و پنجه‌های قدرتمندش رو جلوی خودش ستون کرده بود..
نامجون دستی به سر تیره رنگ حیوون کشید و سعی داشت بهش نشون بده دلش تنگ شده بوده..
هرچند زیاد بهش سر نمیزد ولی به افرادش سپرده بود خیلی خوب ازش مراقبت کنن..
یه نژاد فوق‌العاده از گربه‌سانان که هر کسی قادر به تشخیص نژادش نبود..
همیشه قدرتمند و کمیاب‌ترین ها زیر دست رئیس کیمِ جدید بودن..

گربه‌سانِ تیره رنگ با چشمهای طلایی رنگش به صاحبش خیره بود ولی سگ نبود که بخواد بخاطر دلتنگی و یا هر چیز دیگه‌ای روش بپره و ابراز علاقه کنه!!!
اون موجود همون قدر که کنار نامجون بی آزار ترین بود، همون قدرم در برابر غریبه‌ها وحشی و درنده بود..
پس از ته گلو کوتاه غرید و پنجه‌هاش رو که حالا ناخن‌هاش بیرون نبودن به منظور رضایت، روی رون صاحبش گذاشت..
نامجون اینبار کمر حیوون رو خاروند و فیلتر سیگارش رو بدون اینکه لهش کنه، از پنجره به بیرون پرتاپ کرد..
به راننده اشاره‌ای کرد و لحظه‌ی بعد ماشین به راه افتاد..
باید هر چه زودتر توی این هوای برفی به عمارت برسن...

___________________

پایه‌های میز مستطیل شکل و سبز رنگی که گوشه‌ی اتاق رئیس وو بود، حالا با تکون‌های شدید به جیر جیر افتاده و روی سرامیک‌ها میرقصیدن..
فضای اتاق از سکس پر شده بود و انقدر گرم بود که هر دو مرد از شدتش عرق میریختن..

" هاهه.. شت.. "

صدای ناله‌های ریزی که با هر جیر جیر میز بیلیارد به گوش میرسید، فضا رو حتی گرم تر و بدن‌های داغ شده رو وادار به خشونت بیشتری میکرد..
جیمین درحالی که از شکم به لبه‌ی میز بیلیارد فشرده میشد، شوگا هم از قوس باریک کمر و باسن برامده‌شده‌ش برای کوبیدن ضربه‌هاش به حفره‌ش استفاده میکرد..
فشار لبه‌ی میز به شکمش باعث میشد قسمتی از دیک برهنه‌ش هم به همون لبه برخورد داشته باشه و موج‌های لذتش رو بیشتر کنه..
اتاق کریس وو حالا برای ماموریتی که به سئول رفته بود، به جیمین و شوگا رسیده بود و حالایی که کلاب تو وقت شلوغی سپری میکرد، هر دو مرد تصمیم گرفتن مثل مردهای دیگه‌ی کلاب از فرصت استفاده کنن!
هر چند..
امشب شب کریسمس بود و قرار بود هر دو مرد به خوبی ازش استفاده کنن!

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now