× یعنی هنوزم کسایی هستن که از عصر هجر به قرن ۲۱ تلپورت شده باشن و از نقشه‌ی کاغذی استفاده کنن؟

بالاخره گفت. اولین جمله‌ی امروزش _که مثل همیشه تیکه‌ای به جین بود_ رو به زبون آورد.

نگاه جونگمین از جین به جونگکوک تغییر جهت داد و انگار که با شنیدن این حرف فکری به ذهنش خطور کرده باشه لب زد:

_ فکر نمی‌کنم قرار باشه امروز گم بشی.

سوکجین بی‌توجه به جمله‌ای که جونگکوک گفته، تمام حواسش رو به مین داد و همزمان با ایگنور کردن هیونگ مومشکی‌ش به جونگمین گوش کرد.

مونارگیلی بخاطر یافتنِ جوابِ مسئله لبخندی زد:

_ من یه راه‌حلی به ذهنم رسیده.

این بار علاوه بر جین نگاه کنجکاو اما بی‌تفاوتِ جونگکوک هم برای ثانیه‌ای روی صورت قلِ بزرگتر نشست.

جین پرسید:

+ و اون راه‌حل فوق‌العاده چیه هیونگ؟

___________

موقهوه‌ای انگار که به هر پاش یه وزنه‌ی بیست پوندی وصل کرده باشن قدم‌هاش رو آروم و کوتاه بر‌ می‌داشت.

واقعا راه‌حل‌ِ خارق‌العاده‌ی جونگمین این بود؟ که جین رو ببنده به ریشِ جونگکوک و پسرک رو به دست‌های بیخیال اون بسپاره؟

درست بود که به طرز لعنت‌واری جونگکوک داخل دانشکده‌ی مهندسی تحصیل می‌کرد و به طرز لعنت‌وار تری دقیقا رشته‌اش هم مکانیک بود.

اما این‌ها دلایل قانع‌کننده‌ای بودن که جونگکوک تا موقع ناهار پسرکوچکتر رو تحمل کنه؟

مسلما نه.

اما چاره‌ای وجود داشت؟

باز هم نه!

جین سعی کرد روز اول دانشگاه رو بخاطر یه نفر دیگه _که از قضا اون یک نفر منفورترین فرد زندگیش بود_ خراب نکنه.

پشت سر جونگکوک قدم تند کرد تا به پسربزرگتر برسه اما خب، این 'رسیدن' آروزی محالی بیش نبود!

سوکجین هنوز نمای کلی دانشگاه رو از یاد نبرده بود.

مخصوصا دیوارهای بلند و قدیمی که تقریبا ترکیبی بودن از رنگ قهوه‌ایِ مایل به قرمز و طوسی.

حتی شعار دانشگاه که با حروف لاتین و بزرگ روی سر در ورودی حک شده بود رو هم به یاد داشت:

"چیزی نیست، اما سخته."

لرز کوچکی به ستون فقراتش وارد شد و تکونی به خودش داد.

حتی شعارشون هم ترسناک بنظر می‌رسید.

از پشت سر درحالی که همچنان در تلاش بود از پسربزرگتر جا نمونه به استایل جذاب جونگکوک نگاه کرد.

MR. X AND I || KOOKJINWhere stories live. Discover now