بکهیون با ناباوری به صفحهی خاموش موبایلش نگاه کرد. انتظار همچین جوابی رو نداشت. میدونست بد موقع تماس گرفته ولی چانیول نباید اونطوری باهاش صحبت میکرد.
موبایل رو گوشهی تخت پرت کرد و با حرص پتو رو روی خودش کشید. چانیول دوباره عوضی بازی در آورده بود. شمار عوضی بازیهای اون مردک قد بلند از دستش در رفته بود. چطوری تونست بهش ثابت کنه که هیچ اشتباهی نکرده و تقصیر خود بکهیون بوده؟ دهنش از تعجب باز مونده بود.صبح روز بعد با صدای زنگ آیفن از خواب پرید. کورمال کورمال دنبال عینکش گشت و با اخم از روی تخت پایین رفت. کسی که پشت در بود میخواست زنگ خونهشو بسوزونه؟
چشمهاشو مالید و به صفحهی آیفن نگاه کرد. چانیول بود. لبخند بزرگی روی صورتش بود. انگار چند تا نایلون هم بین دستهاش داشت. در رو باز کرد. خمیازهی صدا داری کشید و کنار در منتظر موند تا چانیول برسه. نگاهی به ساعت دیواری داخل هال انداخت. هشت و نیم! فقط دو ساعت خوابیده بود. زیر لب فحشی به چانیول داد.
«صبح بخیر» چانیول با لحنی شاد گفت و نایلونهای توی دستشو به بکهیون داد.
بکهیون با گیجی بهش نگاه میکرد. انگار نه انگار همین چند ساعت پیش سرش داد زده بود.«اینا برای چیه؟» خوابالود پرسید و نایلونهارو روی کانتر گذاشت.
«صبحانه» چانیول زمزمه کرد و مشغول باز کردن پاکتها شد. خیلی گرسنه بود.
«ولی من که ازت نخواستم بیای اینجا. میتونستی تنهایی بخوری» بکهیون کنارش ایستاد با تعجب گفت.
چانیول سرشو چرخوند و نیم نگاهی به بکهیون انداخت. چه چهرهی بامزهای داشت. چشمهای پف کرده و خوابالود و موهای بهم ریخته. بیتوجه به جملهی بکهیون خندید و پرسید «تازه از خواب بیدار شدی؟»
بکهیون حس کرد داره مسخرهش میکنه. با اخم سرشو تکون داد و به طرف دستشویی رفت.چانیول با نگاهش بکهیون و دنبال کرد. چقدر بامزه میدوید. خجالت کشیده بود؟ سرشو تکون داد و میز و چید منتظر بکهیون موند. نمیخواست تنهایی بخوره.
چند دقیقه بعد بکهیون با ظاهری موجهتر از قبل به آشپزخونه برگشت و روبروی چانیول نشست. چانیول هنوز هم با لبخند بهش نگاه میکرد.
«چیزی شده؟» بکهیون با تردید پرسید. قبلاً هم دیده بود چانیول بخنده. ولی این خیلی عجیب بود.
چانیول سرشو به نشونهی منفی تکون داد و مشغول خوردن شد.
«چرا اومدی اینجا چانیول؟» بکهیون دوباره پرسید.«خودت دیشب بهم زنگ زدی» چانیول با دهن پر جواب داد.
بکهیون سرشو بالا آورد و به چهرهی چانیول خیره شد «چی؟»
جوابی نگرفت. ادامه داد «من اون ساعت میخواستم بیای نه الان»
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝐈𝐧𝐭𝐫𝐨𝐯𝐞𝐫𝐭𝐞𝐝
Hayran Kurgu🎸FICTION: INTROVERTED/درونگرا بیون بکهیون برای داستان جدیدش دنبال شخصیت متفاوتی میگرده. و چه کسی متفاوت تر از پارک چانیولی که روز بعد از استخدامش به عنوان خواننده، با دوست دختر رئیسش میخوابه؟ 🎸GENRE: روزمره، درام، اسمات 🎸COUPLE: چانبک 🎸AUTHOR...