" من برای اولین بار تلاش کردم تا از گزینه‌ی منطقی برای قبول کردنت استفاده کنم.. ولی اگه خودت اینو نمیخوای..مشکلی نیست.. "

" ریاست حقِ منه.. نمیتونی با استفاده از جایگاهم منو مجبور کنی تا به خواسته‌هات برسی.."

جین برخلاف حال بدی که داشت، بدون لکنت جواب مرد رو داد و باعث شد نامجون بخاطر هوش پسرعموش ایستاده براش کف بزنه!

" اوه واقعا؟!.. ولی انگار یادت رفته کجایی و جلوی کی افتادی پسرعمو!.. ریاست حقِ توعه.. ولی یادت تره برای رسیدن بهش باید کاملا تحت سلطه‌ی من باشی تا کلاهمون توی هم نره!.. هر فکری میخوای بکن واسم مهم نیست چون بالاخره اونو امضا میکنی.."

مرد بزرگتر با اعتماد به نفس گفت و از روی تخت بلند شد..
جین مشتش رو فشرد و فک منقبض شده‌ش رو جلو داد..
نامجون سمت کنترل اسپیلت رفت و تهویه‌ی اتاق رو خاموش کرد..
میدونست تا چند ساعت دیگه اتاقی که جزو مخفی ترین‌هاش بود و هیچکس جز خودش و اون دکتری که به اجبار برای گرفتن ازمایش به اینجا اورده بودتش از اینجا خبر نداره، قرار حسابی سرد بشه..

چشمهای خمار جین که حاصل نبود ماده تو خونش بود، همچنان گستاخ و سرکش بود..
طوری که بی‌دفاع تو قلمروی رئیس گنگ افتاده بود ولی درعین حال اقتدار خودش رو حفظ کرده بود..
نامجون حتی با دیدن پسری که برخلاف ساب های قبلیش که خودشون رو باخته بودن، بیش از اندازه قدرتمند و سلطه‌پذیر به نظر میرسید، میلش برای تصاحبش بیشتر میشد..
برخلاف پارتنرهایی که برگه‌ رو بلافاصله امضا میکردن و مطیعانه زیرش ناله میکردن، سوکجین اولین نفری بود که قراردادنامه رو توی صورتش کوبیده بود و حالا هم با نگاه طلبکارانه‌ش بهش خیره بود..
میدونست راه درازی رو در پیش دارن ولی همون قدری که جین به جا نزدن و زیر سلطه‌ی کسی نرفتن معروف بود، نامجون هم به سلطه‌گر بودن معروف بود..

چشمهاشون خیره به هم بود..
سوکجین با وجود درد استخون‌هایی که با مورفین به جایی نرسیده بودن و دوباره به گزگز افتاده بودن، و نامجونی که با لبخند مرموز و ریزی گوشه‌ی لبش یکی از زانوهاش رو روی تخت به سمت جین خم کرد..
از قصد بهش ماده مخدر نمیداد تا جین مجبور به قبول قرارداد بشه..
بدجنس شده بود و مهم نبود تا کجا پیش بره..
جین باید مطیعش میشد وگرنه قسم خورده بود نذاره آسمون رو بیرون از عمارت و این اتاق ببینه!

" بیا یه قراری بذاریم.. تو میشی آفرودیتی که نیاز به ستایش و توجه داره.."

تندیس مقابلش با چشمهای نقره‌ای و نافذش طوری بهش خیره بود و روب حریری که قسمت‌های کمی از بدنش رو پوشونده بود و بدن سفید و صافش جوری میدرخشید که انگار تندیس آپولو همین حالا روبه‌روش نشسته..
یا شایدم تندیسی از تمام معشوقه‌های زئوس، خدای خدایانِ یونانی...
آپولو..
افرودیت..
نمسیس و تمام الهه‌ها به معشوق شیطانی باخته بودن..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now