حتی نمی توانست در بعضی بازی ها تمرکز کند و آن ها را به نفع خودش تمام کند که بتواند پول مورگان را جور کند.
یک شب سانگ کنارش بود.
به چهره ی یئونگ که غرق در خواب بود نگاه می کرد که متوجه روشن شدن صفحه ی گوشی یئونگ شد.
پیامی از مورگان داشت. انتظارش را داشت!
مورگان: وقتت داره تموم میشه...پولای من کجاس؟
سانگ به جای یئونگ جواب داد: یئونگ یه مدته حالش خوب نیست.
مورگان: به من ربطی نداره آلفا...من پولمو میخوام.
سانگ: واسه چی این کارو میکنی؟
مورگان: از خودش بپرس.
سانگ: جوابمو بده مردک.
مورگان: یئونگ با من قرارداد داره.
سانگ دیگر نمی توانست نفس بکشد. یئونگ هیچ چیز در مورد قرارداد با او صحبت نکرده بود.
با انگشتان لرزانش نوشت: یعنی چی؟؟
مورگان هم در جواب، عکس صفحه ی قرارداد را برایش ارسال کرد.
سانگ چیزی را که می دید باور نمی کرد. چشمانش نمناک شده بود و نمی دانست باید چه واکنشی نشان بدهد.
چرا یئونگ چیزی به او نگفته بود؟!
پدر یئونگ، او را قمار کرده بود و با مورگان قرارداد بسته بود!!!
مورگان نوشت: این قراردادیه که با پدرش بستم.
باز هم عکس دیگری را برایش فرستاد.
مورگان: این قرارداد من و یئونگه...خودش قبول کرد؛ اونم فقط به خاطر تو...پس خودتو سرزنش من؛ نه منو ابله!
سانگ نگاه وحشت زده اش را روی یئونگ انداخت. از چیزی که شنیده بود مات و مبهوت مانده بود.
سانگ نوشت: اون قرص هایی که براش فرستادی اعتیاد آورن.
مورگان: خودش خواست که تا حد امکان قوی باشن...ببینم اینم بهت نگفته؟؟!!
سانگ: چی رو؟؟
مورگان: قضیه ی تجاوز!
بدن سانگ با دیدن آن کلمه ی منحوس، به لرزه افتاد.
مورگان: یازده سال پیش توی کازینوی مارکوس، رئیس جنابعالی بهش تجاوز کرد.
(دیدین چرا یئونگ مدام از سانگ فرار می کنه و خودشو به بی راهه می زنه؟؟)
گوش ها و چشمان سانگ از شدت ضعف و ترس نه چیزی را می شنید و نه حتی جایی را می دید. دیگر حتی توان نگاه کردن به صفحه ی گوشی را نداشت.
مورگان: بقیه ی جریانو از خودش بپرس...اگه میخواد اون قرص هارو ترک کنه باید مصرفشو بزاره کنار ولی باید تحمل اون سردرد های وحشتناک رو داشته باشه که من بعید میدونم یئونگ آدم این کار باشه...این یه بار رو می بخشم ولی قول نمیدم دفعه ی بعدی ای در کار باشه؛ پس مراقب بتات باش😉
YOU ARE READING
OK (Completed)
Fanfictionداستان یه امگا که به خاطر اشتباه و اجبار خانواده ی آلفای مورد علاقش همه فکر می کنن که کشته شده! امگا خودشو از خانوادش و آلفاش دور می کنه که بعد از چند سال برگرده و ازش انتقام بگیره... چون آلفا بهش گفته بود من نمی تونم تو رو جفت خودم بدونم چون تو نمی...
قمار و قراداد
Start from the beginning
