نگاه نگرانش دور اتاق چرخید..
با دیدن انواعی از شلاق ها که روی دیوار اویزون شده بود حس کرد معده‌ش به هم پیچید..
اینبار نگاه متعجبش روی صندلیِ جنسی که گوشه‌ی اتاق بود چرخید..
و در آخر طناب های قرمز رنگ و کلفتی که از بین قلاب های روی سقف رد شده بود!..

طناب قرمز رنگ..
بانداژ قرمز..
قرار دادهایی که روز های آخرش توی عمارت از نامجون پیدا کرده بود!
قردادهایی که دامش مرد روبه‌روش و ساب‌هاش پسرایی که با بدن های زخمی و داغون توی پزشکی قانونی ازشون مصاحبه گرفته بودن، بود!..

" بهت میگم منو کجا آوردی حرومزاده‌ی لعنتی؟؟؟.."

وقتی مغزش موقعیت رو پردازش کرد با صدای بلندی درحالی که از روی تخت بلند میشد، فریاد زد..
نامجون بی‌اهمیت به فریاد و فحشی که بهش نسبت داده بود، همون طور که روی صندلیش نشسته بود سمت سوکجین خم شد‌..

سوکجینی که حالا از شدت حرص نفس نفس میزد و باورش نمیشد توی همچین دردسری افتاده باشه!
انگار که یه رویای کوفتی باشه!
این چه خواب لعنتی ای بود که توش داشت دست و پا میزد؟!
چه کابوس لعنت شده‌ای بود که نمیتونست ازش بیدار شه؟...

" یعنی ازش راضی نیستی؟؟.."

نامجون با حالت نمایشی که کاملا پرسشی و متعجب بود گفت..
جوری که حتی سوکجین هم باورش شده بود که نامجون واقعا تعجب کرده!..

بدن دردش بخاطر نکشیدن مخدر داشت آتیش میگرفت..
استخون‌های بدنش تیر میکشیدن و نمیتونست روی پاهاش درست بایسته..
فقط یه تلنگر لازم بود که سوکجین بخاطر نبود اون ماده و ضعیف شدن جسمش روی زمین پخش بشه..

" تو که توی کلاب رئیس وو هرزه‌ی قابلی بودی!.. من فکر کردم حالا بخوای برای من برقصی و___"

" خفه‌شو نامجون!.. بهت گفتم تو از بدبختی من خبر نداری پس دهن واموندت رو ببند و انقدر شت تحویلم نده!.."

دوباره سوکجین از شدت خشم فریاد زد..
طوری که حس‌کرد تار های صوتیش سوخت..
ولی سوختن تار های صوتیش به هیچ جاش نبود چون فعلا کلافگی داشت امونش رو میبرید..

ولی نمیدونست نامجون مثل قبل دیگه صبور نیست..
نمیدونست نامجون دیگه مثل قبل مدارا نمیکنه و در جواب تمام سرکشی هاش سرشو پایین نمیندازه!..
نه نمیدونست که پسرعموی جذابش از همون لحظه‌ای که توی کلاب دیده بودتش چشمش رو روی همه چیز بسته بود!....

" که من شت تحویل میدم...."

نامجون با تکخندی زمزمه کرد و لب‌هاش رو با زبونش خیس کرد..
لحظه‌ی بعد به صورت ناگهانی، دستهای قدرتمندی هر دوتا مچ سوکجین رو چنگ زدن و به پایین کشیدنش!..
سوکجین که بخاطر ضعیف بودنش و نبود ماده‌ی مخدر توی رگ‌هاش، بلافاصله با زانو روی زمین و دقیقا بین پاهای نامجونی که روی صندلی نشسته بود فرود اومد!

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now