" میفهمی داری چه غلطی میکنی؟.."
رئیس وو آشفته بود..
طوری که پسرک دلبری میکرد و نگاه خمار از شهوت اجزای صورتش رو کاوش میکرد، باعث میشد بیشتر داغ کنه..
" فقط.. بذار لذت ببریم.."
جین زمزمه کرد و به مچهاش پیچ و تاب داد تا از بین دستهای وو بیرون بیاد..
" این درست نیست.."
" اینکه منو امشب داشته باشی؟.. بهم بگو کریس.. تو هم به اون اندازه که من میخوام، منو میخوای؟.. "
جین با لوندی دستی رو که ازاد شده بود بین موهای پریشون و آتیشیش چرخوند و اینبار با هر دو دستش صورت رئیس رو قاب گرفت..
صدای محو آهنگ از بین شیار های دیوار عایق صدا به گوششون میرسید و هیجان انگیزترشون میکرد..
سمتش خم شد و انگشت شستش گوشهی لب کریس رو نوازش میکردن..
چطور نسبت به صورت مردونهی رئیسش انقدر بی توجه بود؟..
طوری که مرد بی دفاع زیر نشسته بود و چشمهای نامطمئنش از پشت قاب عینک فریم طلاییش، خودنمایی میکردن و دستهاش که عاجزانه رون پای جین رو نرم فشار میدادن..
اینبار مقصد دستهاش کش کوچیکی که موهای رئیس رو بسته بودن، به پشت گردنش هدایت شد..
با یه حرکت کوتاه، موهایی که تا گردن کریس میومد رو از بین کش ازاد کرد و با دیدن چند رشته تاری که روی صورت مرد افتاد، تکخندی زد..
" بکهو.. باید برگرده.."
جین درحالی که دست مردونهی کریس رو روی باسنش میذاشت، زمزمه کرد..
بکهو باید برمیگشت چون از ادوارد و کشیک بازیهاش متنفر شده بود!
کریس نمیدونست چقدر میتونه تحمل کنه..
جین دست رئیسش رو از قصد وارد لباس زیرش کرد و کریس رو وادار به چنگ زدن باسنش کرد..
آفرودیتی که روی عضلات رونهاش نشسته بود، کارش رو خوب بلد بود..
پس وقتی نگاه مبهوت رئیس وو رو روی خودش داشت، روی زانوهاش بلند شد و خودش کسی بود که از شر شورتش خلاص شد..
نگاه رئیس پایین کشیده شد و از پشت عینکش شاهد بلند و سفت بودن دیک سوکجین که حالا دقیقا از روی شلوار به دیک خودش مالش داده میشد، بود!
لبش رو گزید و تو ذهنش مرور کرد که نباید با سوکجین بخوابه!
نه!
" تمومش کن!.."
با جدیت دستور داد و دستهای جین روی شونههاش مشت شدن..
متنفر بود از نگاهی که توشون تحسین دیده نمیشد!
اینکه چندین ماه رضایت و توجه مردها رو توی بار به خودش جلب کرده بود ولی حالا کریس میخواست مثل نامجون تحسینش نکنه؟..
جین اهمیتی به اخم غلیظ مرد نداد و اینبار لبهای داغش روی شاهرگ رئیس وو نشست..
درحالی شاهرگش رو مکید که میتونست نبضش رو روی لبها و زبونش حس کنه..
" تو اینو میخوای.. پس همه چیزمو بگیر و بذار منم ببینم که منو چقدر میخوای.. فرداش هر دو.. جوری رفتار میکنیم که انگار هیچی نبوده.. قول میدم.."
ESTÁS LEYENDO
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
