* بهش نشون بده چطور میتونم کنترلت کنم.. بهش نشون بده چقدر میتونی توش بد باشی.. همون طوری که یادت داده بودم..*
صدای تاریکی توی سرش به زمزمه در اومد و سوکجین لازم نبود که حالت طبیعی برای فهمیدن منظورش داشته باشه..
حالا که به لطف مخدر شیطان بیشتر از هر زمان دیگهای به ذهنش راحت تر نفوذ کرده بود..
" تو چی از بد بودن میدونی؟.. رئیس وو؟..."
سوکجین با لبخند خمار و موذیانهای، پرسید و خم شد تا روبهروی صورت کریس باشه..
یه حسی میگفت کریس پشت اون نقاب خوددار و خونسردش، احساسات زیادی رو مخفی کرده..
* اون احساسات رو بیرون میکشیم.. اگه خودتو به من بسپاری..*
سوکجین با چیزی که دوباره توی سرش به صدا دراومد، سرمست تر از قبل به خودش اجازه داد تا اینبار به جای نشستن روی میز، روی رونهای مرد بزرگتر بشینه..
کریس با درک اینکه دقیقا چه اتفاقی افتاد، یکی از ابروهاش رو بالاتر فرستاد..
میخواست بدونه جین تا کجا پیش میره..
نمایشی بود که سوکجین در خمار ترین ترین لحظه از خودش بروز میداد و کریس مردی نبود که از نمایش مجانی بدش بیاد!..
سوکجین خیلی نرم گلوی مرد رو با یک دستش توی چنگ گرفت..
نگاه بیتفاوت کریس حالش رو به هم میزد..
اینبار لبهاش بودن به صورت ناگهانی روی لبهای مرد نشست و بوسهی یک طرفهای که سوکجین به خودش جرعتش رو داده بود شروع شد..
طعم بالم گیلاسی از لبهای سوکجین رو میتونست روی زبونش حس کنه..
کریس احتمالش رو میداد ولی بوسیدن لبها و لمس جسمی که به هواسا قول داده بود حرمتش رو نگه داره و سمتش نره؟..
احمقانه بود که وسط بوسهی پر حرارتشون این فکرها توی سرش جولان بده ولی کریس قسم خورده بود..
قسم خورده بود برخلاف قولی که به هواسا داده عمل نکنه..
قسم خورده بود که برخلاف افکاری که دربارهی جین توی سرش داشت عمل نکنه..
قسم خورده بود سوکجین رو هم مثل جیمین کنارش داشته باشه..
ولی حالا کجا بودن؟!..
وقتی گردنش از حصار دست جین بیرون اومد نفسی کشید و قبل اینکه بخواد بوسهی یک طرفه رو بشکنه، انگشتهایی که با بازیگوشی به پایین تنهش از روی شلوار چنگ زدن، نفسش رو دوباره گرفت..
* بهم بدش... *
" بهم بدش.. "
جین دقیقا زمزمههای شیطان رو بازگو میکرد و اهمیت نمیداد مردی رو که میخواست ، همون رئیسشه..
" جین__"
کریس با لحن شکستهای اسمش رو زمزمه کرد ولی وقتی دست پسرک از بین کمربندش داخل خزید و اینبار خیلی راحت دیکش رو گرفت، نفسش رو حبس کرد..
نمیتونست به این بازی لعنت شده فقط نگاه کنه!
جین با دست دیگهش کمربند مرد رو باز کرد ولی قبل اینکه بتونه حرکت بعدیش رو انجام بده، کریس مچ جفت دستهاش رو چنگ زد و با نگاه عمیقش جین رو وادار کرد چشمهای تیره از لنزش رو از کمربندش به چشمهاش انتقال بده..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
