از سیگاری که از کشوی میز رئیس وو کِش رفته بود استفاده میکرد و دودش رو بیرون میفرستاد..
انگشتهایی که سیگار رو گرفته بودن خیس بودن ولی باعث نمیشد دست از کشیدن برداره..
سیگار که به نیمههای خودش رسید، حس کرد چند تقه به در حمام خورد..
" جینا..همه چی حله؟.."
صدای جیمین که رگههایی از نگرانی داشت، باعث شد جین به این فکر بیوفته که بعد از ماجرای دیشبش با شوگا، وضعیتش در چه حالیِ..
جین نفهمید چرا لحن دوستش، نگرانه ولی تصور کرد که دقایق زیادی توی وان نشسته و بیخیال سیگار دود میکنه، پس بخاطر همین بود که دوستش نگرانش شده بود..
" میخوای بیای داخل؟.."
از جیمین پرسید و لحظهی بعد در حمام باز و کلهی صورتی رنگ مینی معلوم شد..
جیمین نگاهش به بدن لخت دوستش افتاد و بدون اینکه احساس خجالتی بین هر دوشون باشه، سمتش قدم برداشت..
چشمهای جیمین چند ثانیهای روی چند فیلتر سیگار که حالا روی اب وان شناور بودن و سوکجین هم بهشون زل زده بود، جلب شد..
سوکجین به این فکر میکرد که برای اجرای امشب هیچ محرک مصرفی نداره..
به این فکر بود که از کجا یه بستهی دیگه از اون مادهی جدید و خاص رو به دست بیاره..
نمیتونست ریسک کنه و خودش از کریس اونو بخواد..
نمیخواست رئیس وو بفهمه از اون ماده استفاده میکنه..
از طرفی نه شوگا و نه جیمین نمیدونستن سوکجین چند مدتیه که وابستهی مادهی کریسه..
جیمین که شورتک کوتاهی پوشیده بود و بالا تنهی سفیدش که بعضی از نواحیش کبود و خونمرده شده بود، روبهروی جین، لبهی وان نشست..
جین به این فکر میکرد که شوگا هربار که جیمین رو لخت میدید و متوجهی کیس مارکهای غریبهها روی تنش میشد، چه حالی پیدا میکرد..
از اونجایی که از حال و روز شوگا حدس میزد درگیر احساساتش شده و داره عذاب میکشه ، پیش خودش این طور فکر میکرد وگرنه دنیا برای داشتن یه رابطهی سالم و درست حسابی، زیادی کثیف بود..
واقعا جیمین نمیدید شوگا توی چه رنجی دست و پا میزنه و داشت با نهایت قدرت به هرزهبازی ادامه میداد؟..
هرچند این شغلش بود و چیزی که از اولش جیمین قاطیش شده بود و تا اونجایی که جین دیشب فهمیده بود؛ شوگا خودش از اول این وضعیت رو قبول کرده بود..
" دیشب چی مصرف کرده بودی؟..."
جیمین هم مثل پدرخواندهش رک بود!..
اهمیتی نداشت که اون دو نفر همخون نباشن...به هرحال چندین سال زیر دست کریس وو بزرگ شده بود و خیلی از اخلاقیات پدرناتنیش رو به ارث برده بود...
اولش میخواست دربارهی دعوای دیشبش با شوگا، سر صحبت رو با جین باز کنه ولی انگار سوکجین اهمیت چندانی به این موضوع نمیداد..
پس جیمینم بیخیالش شد..
" چرا میخوای بدونی؟.."
سوکجین بدون اینکه تغییری توی چهرهش ایجاد کنه، جواب رو پیچوند..
این خاصیتش بود..
توی بحثی شرکت نمیکرد و یا اگه مجبور به بحث کردن میشد، باید اون کسی بود که حرف رو هدایت میکرد..
حدس میزد که با گندی که دیشب توی خواب و بیداری متوجهش شده بود، همهی اطرافیانش شک کنن پس نیاز به تعجب و بهت زدگی نسبت به سوال جیمین نبود..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
