" ادوارد..ببرش خونه.."

کریس به بادیگارد گفت و مرد سیاه پوست هم با گفتن ' چشم رئیس ' ، اطاعت کرد..

وقتی که کریس مطمئن شد ادوارد سوکجین رو با کمک چند نفر دیگه لباس مناسبی تنش کردن ، از روی صندلی بلند شد، به جیمین اشاره کرد تا باهاش به بیرون اتاق رست روم بیاد..
توی راهرو ایستادن و کریس به جیمینی که با نگاه ناراحت همچنان به در اتاق نگاه میکرد، خیره شد..

" سوکجین چی مصرف میکنه؟.."

کریس خیلی زود سر اصل مطلب رفت..
جیمین به اتک های کریس توی رک حرف زدن، عادت داشت و شوکه نمیشد..
ولی اینبار فرق میکرد!!
خودشم حدس میزد که سوکجین واقعا چیزی مصرف میکنه ولی مطمئن نبود‌‌..
و حالا هم که کریس با این همه جدیت بهش اشاره کرده بود...

" نمیدونم!..منم بهش مشکوک شدم ولی نمیدونم جریان از چه قراره...شاید همون ماریجوانا باشه___"

" نه اون نیست...یه محرک قوی تره..مطمئنم.."

کریس با اطمینان بین حرفش گفت و هر دو به فکر فرو رفتن..
ولی طولی نکشید که دوباره کریس خطاب به جیمین گفت :

" باهاش برو خونه و تنهاش نذار..حواست بهش باشه.."

جیمین مشکوک سرش رو به معنای تایید بالا و پایین کرد..
یه حسی بهش میگفت یه چیزی این وسط درباره‌ی کریس درست نیست و این حد از نگران شدن برای یه دنسر کلاب......چندان نرمال نبود..

" همه چی اوکیه کریس؟.."

رئیس وو آهسته سرش رو بالا اورد و به چهره‌ی منتظر و مشکوک جیمین خیره شد..
پسرک مو صورتی با دیدن چشمهای گرفته و خسته‌ی پدرخوانده‌ش، تقریبا از اون‌ چه که توی دلش بود باخبر شد..
چندین بار شاهد حساسیتی که کریس روی سیلور دویل داشت، حدس هایی میزد ولی انگار حالا سکوت مرد بزرگتر، مُهری بود که به منظور تایید کوبیده شده بود..

" فکر...فکر میکنم.. "

کریس نامطمئن جواب داد و دستی توی موهای بلندش که حالا از کش بیرون بودن، کشید..

" میدونم به هواسا قول دادی که چشمی روی سوکجین نداشته باشی.. اما__"

" اما نداره جیمین!.. نمیتونم بذارم هواسا ازم ناامید بشه.."

کریس با کلافگی زمزمه کرد و حس میگرد اگه این مکالمه ادامه پیدا کنه، یه بلایی سر خودش و احساسات پوچی که به پسرک مو آتیشی پیدا کرده، بیاره..

" شاید بتونی به خودت دروغ بگی.. ولی رنگ نگاهت هیچ‌وقت دروغ نمیگه مرد.."

جیمین آخرین زمزمه‌ش رو هم کرد و لحظه‌ی بعد دوباره وارد رست روم و جایی شد که جین داخلش بود..باید همون طور که کریس دستور داده بود؛ به خونه برمیگشتن..
لحظه‌ی بعد رئیس با فکری مشغول از پله‌ها پایین رفت تا از مردها و مشتری های مست بابت حال بد جین معذرت خواهی و اجرای امشبش رو کنسل کنه...
فکرش درگیر احساساتی بود که برخلاف تلاشش برای افشا نشدن، جیمین فهمیده بود..
چطور بود که کریس همیشه تو ناخواداگاهش این طور مرور میکرد که جین مثل جیمین براش حکم پسرش رو خواهد داشت ولی انگار احساسات و قلب انسان ها، این حرفها حالیش نبود..
کریس وو، تو اواخر دهه‌ی 30 سالگیش حس میکرد ذهنش بیش از اندازه به موهای قرمز رنگ و دلبری‌های بی حد و اندازه‌ای وابسته شده....

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now