" نامجون!!..نامجون نگاهم کن..باید بریم..کریس الان پیدامون میکنه!.میشنوی پسر؟؟.."

دنیل درحالی که صورت دوستش رو قاب کرده بود و سمت خودش میکشید فریاد زد!..
ولی هربار که صورت دوستش رو سمت خودش میکشید تا بهش نگاه کنه و حواسش رو جمع کنه، نامجون با حرص بیشتری صورتش رو برمیگردوند سمت استیج و پسری که از شدت شوک چشمهاش درشت شده بود!..

میدونست نامجون بابت دیدن پسرعموش اونم توی همچین جای کثیف و زننده‌ای به شدت عصبانیه..
ولی الان موقعیتش نبود!
باید فرار میکردن!..

پس مجبور شد سیلی محکمی به صورت نامجون بزنه تا اون مرد به خودش بیاد!!
چون اون طور که معلوم بود نامجون تا قیامت میخواست به جین زل بزنه و با چشمهای سرخش براش خط و نشون بکشه!!

با سیلی که توی صورتش کوبیده شد، برق از کله‌ش پرید و حالا انگار که متوجه باشه کجان و چی‌شده، به دنیل خیره شد!..
بالاخره!..

" باید فرار کنیم!.."

دنیل گفت ولی نامجون دستش رو پس زد و فریاد بلندی کشید :

" ازم میخوای اونو توی همچین جایی ولش کنم؟؟..دیگه نمیتونم بذارم از چنگم فرار کنه!! "

یک طرف صورتش رو به سرخی میرفت چون ضرب دست دوستش زیاد بود!
دنیل اهمیتی به حرفای نامجون نداد..
همین الانشم خیلی دیر شده بود و مردهای مست و نیمه مستی که اطرافشون بودن بخاطر به هم خوردن رقص دنسر، عصبانی فریاد میزدن و خواستار دوباره‌ی اجراش بودن!

دنیل چشمش به راه‌پله‌ای که روبه استیج باز میشد، افتاد..
کریس و پسرک مو صورتی با نگرانی که از همین فاصله توی چشمهاشون بود، داشتن سمت استیج میدویدن..
دنیل بلافاصله قبل اینکه کریس و افرادشون ببینن دست نامجون رو کشید و از بین مردای مست پشت استیج و پله ها پا تند کردن..

" دنیل هیچ میدونی چه غلطی میکنی؟؟..اون سوکجینه باید با خودمون از اینجا ببریم____"

" اره میدونم دارم چه غلطی میکنم!..اگه دهنت رو ببندی نامجون!..فقط از این جهنم بریم بیرون و با یه نقشه‌ی کوفتی بازم بیایم!..چشمهات رو باز کن کریس وو اونجاست!!!.."

دنیل وسط حرف نامجون پرید و با صدای بلندی شماتتش کرد..
نامجون که همچنان از خشم اخم بزرگی روی ابروهاش بود و کلافگی از سر و روش میبارید، به خودش اومد..
حرفهای دنیل درست بود و نمیتونستن اینجا بدون هیچ برنامه‌ای جین رو بزنن زیر بغل و خارج بشن!!
وضعیت پیچیده و مزخرفی بود..
صدای موسیقی و هرج و مرج انقدر زیاد بود که با زور میتونستن پیدا بشن..
دنیل به افرادشون که توی لباس مبدل در اطراف میچرخیدن زیر چشمی نگاه کرد و علامت داد که همچنان اونجا بمونن و حواسشون رو جمع کنن..

اینجا موندن به نفعشون نبود..
باید هر چه زودتر کلاب وو رو ترک میکردن..قبل اینکه افراد وو اونا رو شناسایی کنن درغیر این صورت همه چیز به هم میریخت..
از بین مردهای مست که همچنان از سر نارضایتی فریاد میکشیدن، رد شدن..
خوبیش این بود که دورشون پر از مرد بود و شناسایی شون سخت تر میشد..
دنیل به کمک جاسوس هاشون تونست قبل اینکه رئیس وو دستور بده در ها بسته بشن و به چیزی شک کنه، از کلاب همراه نامجون خارج بشه..
همین که پای اونها به بیرون رسید، کریس وو و جیمینی که تازه به استیج رسیده بودن، مشغول وارسیِ دنسر محبوبشون بودن..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now