" چط..چطور پیش رفت مگه؟.."

سوکجین پرسید و صداش بخاطر خواب طولانیش خشدار شده بود..
جیمین هودیش رو سمته جین پرتاپ کرد و با انگشت اشاره و شستش به ارومی ضربه ای به پیشونیه جین زد تا سر عقل بیاد..

" کریس کشتیِ تفریحیه نامجون رو از فرمولِ جدیدش پر کرده..همین امروز صبح بارگیری انجام شد و الان باید روی آب به سمته کره باشه.."

جواب داد و با چشمهای ریز شده به دوستش خیره شد..
جین نفس راحتی کشید از اینکه نامجون چین رو ترک کرده و دیگه خبری ازش نیست!
باورش نمیشد کریس همچین ریسکی کرده باشه!
باید تو یه موقعیت گیرش میاورد و بخاطر اینکارش یه مشت بهش میکوبید!

" چِت کردی؟.. خمار به نظر میای؟.."

پسرک مو صورتی پرسید و تمام حالت های جین شبیه کسایی بود که چیزی مصرف کرده بودن!
طوری که بعد چندین ساعت هنوز بیحال بود و چشمهاش با وجود اینکه همین الان از خواب بیدار شده بود بازم قرمز بود، مشکوک به نظر میرسید..
یه بیحسیِ خاصی توی رفتار و حرف زدنش وجود داشت که نشون از خماریه بعد نعشگیِ..

" نه دیگه نیستم.."

جین زمزمه کرد و آهسته از روی تختش بلند شد..
جیمین تصور میکرد منظور جین همون ماریجوانایی باشه که هر سه تاشون مصرف میکردن..
ولی حتی یک درصدم حدس نمیزد منظورش همون فرمول جدید باشه!
پس چیزی نپرسید..

جین دماغش رو بالا کشید..
حس میکرد هنوز انتهای بینی و حلقش میسوزه و این فقط بخاطر مخدری بود که با شدت تنفسش کرده بود..
انگشتش رو روی استخوان دماغش مالید و بی توجه به مینی و شلوغیه اتاقش سمت سرویس بهداشتی رفت..
اتاق شلوغش تنها بخاطر پیدا نکردن بسته‌ی کوچیک مواد تو حالت دردش بود که همه جا این طور بخاطرش ریخت و پاش شده بود ..
و بعدش انقدر نعشه شده بود که نتونه به اتاقش سر و سامونی بده..

مینی میخواست ازش بپرسه چرا اتاقش به طور دراماتیکی انقدر شلوغ شده ولی فکر میکرد که باید به حریم جین احترام بذاره و فوضولی نکنه..

جین زیر دوش ایستاد و به خودش توی آینه‌ی روبه‌روش خیره شد..
موهای آتیشیش پریشون بودن و ریشه‌های مشکیش تازه رنگ شده بودن..
ماهِ نگاهش توی دریای سرخی از خون شناور بود..
زیر چشمهاش یکم گود افتاده بود و بابت درد پاش مطمئن بود چند کیلو وزن کم کرده..
البته که بخاطر درد پاش نبود!
تنها بخاطر مصرف اون ماده‌ی مخدری بود که بهش اعتیاد پیدا کرده بود..

از کجا مصرفش شروع شده بود؟..
خودشم دقیق به یاد نداشت!
فقط میدونست با مصرف این ماده میتونه تمام خستگیه بعد از رقصیدن و درد حفره‌ای که به مشتریاش سرویس میداد رو، برطرف کنه..
جدا از بهونه‌هاش اون خلسه‌ی لعنتی که بیشتر از ماریجونا باعث میشد روانیش کنه و آسمون‌هارو نشونش بده، براش بیشترین اهمیت رو داشت و شاید دلیل اصلی مصرفش هم همین بود..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now