" خانوم‌ها و آقایون... به مجموعه دارک رویال ( پادشاهیِ تاریک ) ؛ خوش اومدین... امشب شاهد مبارزه‌ی عضو جدید با رقیبی که چندسال برای رویال مبارزه میکنه هستیم.. "

زن نیمه برهنه‌ای که توی رینگ ایستاده بود و دو تا بوکسر مرد با دستکش های بزرگ و سیاه و سفید اطرافش قرار گرفته بودن، سخنرانی میکرد..
نور سالن روی زن و دو بوکسر متمرکز شده بود ولی تنها فردی که سرش پایین بود و چهره‌ش توی تاریکی مشخص نمیشد، پسرکِ مستر چوی بود..

بوکسر قدیمی تر که طبق گفته‌ی زن چندسال بود که برای همین باشگاه زیرزمینی مبارزه میکرد، جلو اومد و چندتا فیگور گرفت و بلافاصله موسیقی حالت هیجان تری گرفت و نور ها روش زوم شدن..
موهای بور و پوست رنگ پریده‌ش و از همه مهم تر چشمهای رنگیش که بادامی و کشیده نبودن، نشون از اروپایی بودنش بود..

" ادوارد نیلسون.."

زن توی میکروفونی که با نگین‌های طلایی خودنمایی میکرد، اسمش رو اعلام کرد و حالا که دوباره موسیقی تغییر کرد و سبک کر کننده‌ای از متال پخش شد، مرد دیگه معرفی شد..

" کانگ بکهو! "

همین که اسم بوکسر بعدی معرفی شد، رنی که توی افکارش غلت میزد، به بدن خشک شده‌ش روی کاناپه تکون کوچیکی داد..
اسمی که شنیده بود توی سرش اکو میشد و همین که اطرافش رو تونست درک کنه از شوک با ضرب سرش رو بالا آورد و مستقیم به رینگ خیره شد!
باورش نمیشد!
کانگ بکهو!!
اینجا چیکار میکرد؟!
رن چندین بار به دارک رویال اومده بود ولی هیچ وقت بکهو رو اینجا ندیده بود!..
انگار که مرد تازه همچین جای کثیف و خلافی رو پیدا کرده بود و عضوش شده بود!

داور هم وارد رینگ شد و با اشاره‌ی داور هردو مرد روبه هم ایستادن..
کلاهی روی سر هر دو مرد بود و هر دو گارد خودشون رو گرفته بودن و اماده‌ی مبارزه!
رن چشمهای ناباورش رو به مردی دوخت که عضلات پهن شونه و سینه‌ش باعث شده بود بقیه‌ی تماشاچی ها درباره‌ش تعریف کنن..
قد بلند بکهو و هیکل درشتش ازش یه بادیگارد واقعی ساخته بود که حالا توی رینگ روبه‌روی مرد دیگه‌ای سعی میکرد مشت‌های سنگینش رو که با دستکش مخصوص پنهون شده بودن به صورتش بکوبه!

رن نفس لرزونی کشید و ناخوداگاه دستش روی میله‌ای که بخش وی‌ای‌پی رو با بقیه‌ی بخش ها جدا میکرد مشت شد..
مگه بکهو الان نباید کنار ریوجین باشه؟!
چرا حالا اینجا بود و... و همچین مبارزه‌ی خطرناکی میکرد؟..
مگه از جونش سیر شده بود که توی باشگاهِ لعنتیه دارک رویال ثبت نام کرده بود؟..

وقتی صدای فریادها با ضربه‌ی محکمی که بکهو به صورت مرد کوبید بالا رفت، رن نفسش رو بیرون داد..
قلبش تند میزد و نگران شده بود..
مردی که توی رینگ درحال جنب و جوش بود کسی بود که همین هفته‌ی پیش بوسیده بودتش!..
کسی بود که باعث شده بود رن برای چند دقیقه از فکر اکسش بیرون بیاد و احساس های متفاوتی سمتش حجوم بیاره..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now