"مشکلی پیش اومده؟؟.."
صدای دنیل توی گوشش باعث شد از شدت شوک توی جاش بپره!
نگاه متعجبش رو به دوستش داد..
میخواست به اون انگشتر اشاره کنه ولی دنیل نامحسوس از پشت پهلوی نامجون رو توی مُشتش گرفت و کاری کرد که چیزی نگه!
خودِ دنیل هم متوجهی انگشتر شده بود ولی جلوی کریس نباید چیزی میگفتن..
باید با فکر جلو میرفتن و الان وقتش نبود..
کریس بعد اینکه جام ها رو با مایعِ قرمز رنگ پر کرد، سرش رو بالا گرفت..
زیر چشمی حس کرده بود که یه جای کار میلنگه ولی چون مشغولِ ریختنِ شامپاین ها بود، زیاد حواسش جمع نبود..
"به سلامتیه قراردادِ جدیدمون..."
با چیزی که کریس گفت، جام های کریستالیِ نامجون و رئیس وو، به هم برخورد کرد و هر دو با هم نوشیدن..
فقط این وسط نامجون بود که خودش رو کنترل میکرد تا نگاهش میخکوبِ انگشتر نشه!..
حالت صورتش و حرکاتش دوباره به حالت اول برگشت..
ولی توی ذهنش پر از سوال بود...
یعنی کریس وو چطور اون انگشتر رو به دست آورده بود؟؟..
ممکن بود که سوکجین رو دیده باشه؟!
اینجا چهخبر بود؟!
_______________________
کشوی میز توالش رو با یه حرکت باز کرد..
انقدر محکم بازش کرد که کشو از جا بیرون پرید و قبل اینکه روی پاهاش بیوفته و از اینی که هست ناکار ترش کنه، سریعا عقب کشید و کشو با صدای بدی روی پارکتِ اتاقش کوبیده شد!
خداروشکر کرد که جیمین خونه نیست وگرنه کی میخواست جواب اونو بده؟!
روی زمین خم شد و کشویی که افتاده بود رو به هم ریخت..
دنبال چیزی میگشت..
یه بستهی کوچیک با محتویِ پودرِ سفید رنگش..
با پیدا نکردنش توی کشو، سراغ کشو های بعدی رفت..
کشو های لباسهای تو خونگیش..
کشوی لباسهای زیرش..
کمدش..
زیر تختش..
حتی تمام جیبهای شلوار و کاپشن هاشم با دستهای لرزون گشت..
ولی پیداش نکرد!
از شدتِ دردی که توی پای تیر خوردهش که هنوز کاملا خوب نشده بود، سرش گیج میرفت و رنگش سفید شده بود..
دونههای عرقِ سرد از پیشونیش روی شقیقهها و گردنِ لختش خط مینداخت و پایین میومد..
" لعنتی!..کجاست پس؟!.."
با حرص سر خودش فریاد زد..
دوباره با دقت بیشتری جیب هودیِ مشکی رنگش رو گشت..
تا بلاخره انگشتهاش به نوکِ تیز بستهی مربعی شکلی برخورد کرد!
بخاطر عجله و دردش تمرکز نداشت و حاضر بود قسم بخوره صدبار توی جیب همین هودی رو گشته بود ولی پیداش نکرده بود!
با سرعت بیرون کشیدش..
حس میکرد که تمام بدنش بخاطر دردی که از پاش پخش میشه، درد میکنه و زیاد از حد کوفتهس..
حس میکرد اگه همین الان اون بستهرو بخاطر کمتر شدنِ دردِ پاش نخوره میمیره!
ولی تمام این سناریو ها از ذهنِ غافلش تراوش میشد..
هیچکس دقیقا نمیدونست سوکجین از همون فرمولِ جدیدی که رئیس وو ساخته و تاکید کرده بود سمتش نره، استفاده میکرد..
جین تصور میکرد که با مصرف ماده، میتونه به درد پای تیر خوردهش غلبه کنه، درصورتی که کریس تاکید کرده بود با یه بار مصرف از ماده بهش اعتیاد پیدا میکنه..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
