" میتونم کارت شناساییتون رو ببینم؟.."
نامجون پوزخندی زد..
میدونست که سر زده اومدنش به این محل براش دردسر میشه..
ولی میخواست ریسک کنه و خودش همراه دنیل برای دیدن مرد چینی پیش قدم بشه..
نامجون این همه راه رو نیومده بود که فقط بذاره دنیل این ماموریت حساس رو انجام بده!
بعد یه مدت طولانی که بخاطر ترس از دستگیریه تهایل هیچ معامله ای نکرده بودن، حالا میخواست به عنوان رئیسه جدید گنگ یه حرکتی بزنه!
این رسما اولین ماموریتی بود که نامجون به عنوان رئیس گنگ انجام میداد و حالا همه کارهی گروه خودش بود..
و هیچ نگرانی راجع به پدرش نداشت..اینکه شاید پدرش ممکنه که از ماموریتش راضی نباشه و هر چیزی که باعث نارضایتیه پدرش باشه..
حالا که نامجون از دست شریکهاشون و اصرار بر ازدواجش فرار کرده بود تا بتونه در ارامش باشه!
با اشارهی دست، دنیل کارت شناسایی شون رو به بادیگارد داد..
بادیگارد سیاه پوست که از همون ابتدا با دیدن لیموزین و تشکیلات مردی مثل نامجون به هویتشون شک کرده بود، با دقت به کارت شناسایی شون خیره شد..
"چی شد؟؟..میخوای شناسنامههامونم چک کن!.."
نامجون با پوزخندی که گوشهی لبش به چشم میومد بادیگاردها رو مسخره کرد..
"قربان..جناب کیم نامجون تشریف آوردن.."
وقتی بادیگارد توی بیسیم جملهرو گفت، رئیسه کلاب که پشت میزش نشسته بود با بهت چند ثانیه به دیوار روبه روش خیره شد!
یادش نمیومد که این موقعه با نامجون قرار گذاشته باشه!
مطمئن بود که دو روز به قرارشون وقت مونده بود!
هفتهی پیش شوگا و دنیل، دستیار اول نامجون با هم ملاقات کرده بودن و کریس با شوگا هماهنگ کرده بود که تاریخ دقیق رو برای معامله مشخص کنن!
الان وقتش نرسیده بود و این موضوع به شدت مشکوک بود!
کریس هنوز جرعت نکرده بود به سوکجین چیزی بگه و فکر میکرد حالا برای گفتنش خیلی دیر شده!
اون میخواست توی این چند ، روز یعنی قبل اینکه نامجون برای معامله سر برسه به سوکجین بگه..
ولی انگار سر زده اومدن نامجون همه چیز رو خراب کرده بود..
" به بخش ویآیپی راهنمایی شون کنید تا خودمو برسونم..."
رئیس بار توی بیسیم خطاب به بادیگاردهاش گفت و بلافاصله با سرعت از اتاقش خارج شد..
نباید میذاشت اتفاقی بیوفته!
رئیس کیم نامجون، پسرعموی سوکجین بود و بخاطر اینکه سر زده اومده بود، کریس وقت نکرده بود هماهنگیهای لازم رو با سوکجین و بقیهی افرادش بکنه!
لعنت بهش!
" ریوجین!..کجایی؟.."
صدای رئیس وو توی شنود کوچیکی که همیشه داخل گوشش بود شنیده شد..
سوکجین درحال باز کردن بند چرم هارنس قرمز رنگ به دور رون پاهاش بود..
یک هفته از زمانی که تیر رو از پاش بیرون کشیده بودن میگذشت و حالش الان بهتر شده بود..
دردش به لطف مادهی محبوبش کمتر از حد طبیعی شده بود..
البته بعد 6 روز توی خونه موندن و مراقبتهای پرستاری که کریس براش گرفته بود؛ بالاخره طاقت نیاورد و از رئیس وو درخواست کرد که اجازه بده به بار برگرده..
عادت نداشت یه گوشه بشینه تا زخمش بهبود پیدا کنه..
رئیس وو هم بهش اجازه داده بود که بعد اینکه از اسپریِ ضد درد استفاده کرد، فقط توی کلاب با دلبری قدم بزنه و ابدا نرقصه و سکسی نداشته باشه...
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
