پوزخندی روی لبهاش نشست و بسته رو آهسته باز کرد..
بسته‌ای که به اندازه یه حبه قند بود..
خودش رو جلو کشید و با وجود دردی که توی استخون پای تیر خورده‌ش پیچید و باعث شد ناله‌ی دردناکی از بین لبهاش بیرون بیاد، روی میزی که کنار تخت شوگا بود خم شد..

بسته رو باز کرد و آهسته پودر سفید رو روی سطح شیشه‌ای و صاف میز ریخت..
اسکناسی که تا حدی نو بود رو لوله کرد و قبل اینکه به عواقب کارش فکر کنه، سرش رو پایین برد و با یه حرکت تمام پودر سفید رو از راه بینیش وارد بدنش کرد......
تنها فرمول جدید رئیس وو میتونست دردش رو آروم کنه نه هیچ مسکن و ارام بخشه کوفتی‌ای!..

بسته‌ی کوچیکی از ماده مخدر که توی ماموریت دیشبش از ساک کوچیکی لحظه‌ی آخر بدون اینکه کسی متوجهش بشه کِش رفته بود..

_______________________

" قربان گوشیتون زنگ میخوره.."

صدای بادیگاردی که کنارش ایستاده بود باعث شد سراسیمه دستش رو داخل جیب شلوارش ببره و گوشی مدل بالاش رو بیرون بکشه..
بخاطر صدای بلند موسیقی متوجه‌ی زنگ گوشیش نشده بود ولی انگار گوش بادیگاردش زیادی تیز بود!

با دیدن اسم اشنایی که روی صفحه‌ی گوشیش چشمک میزد، از پشت عینک نگاهی به دو نفری که روبه‌روش نشسته بودن، کرد..
لعنتی زیر لب به مخاطب پشت خط فرستاد..
میدونست به محض پایین گذاشتن کارت‌های توی دستش و بلند شدن از پشت میز گرد، یعنی باخت رو باید قبول کنه..
از طرفی نمیتونست تماس رو نادیده بگیره..

" برمیگردم.."

به ناچار کارت‌هایی که از روی خوش شانسی براش دو تا تک افتاده بود، کنار گذاشت و از پشت میز گرد بلند شد..
دو مرد کت و شلواری با ظاهری اراسته که با نگاه‌هاشون به اطرافیان فخر میفروختن با تعجب به کریس نگاهی انداختن..
دیلر مونثی که اطراف میزشون پرسه میزد همراهش راه افتاد و کریس میتونست متوجه‌ی لوندی اون زن بشه..

" میشنوم..."

کریس جواب گوشیش رو داد و اهمیتی به دیلری که همراهش وارد بالکن بزرگ و مجلل شد نداد..

" میرم سر اصل مطلب.. کلاغا خبر دادن که میخوای با نامجون سر فرمول جدیدت همکاری کنی..."

صدای زن توی حلزونی گوشش پیچید ولی کریس خیره به دیلری بود که دستش رو نوازش گونه روی رون عضلانیش می‌کشید..
ناخن‌های بلندش روی کمربند مردِ جذاب و قد بلند میچرخید و باهاش بازی میکرد..
کریس به همچین پذیرایی هایی توسط دیلر ها عادت داشت..

" بابتش باید ازت اجازه میگرفتم؟.."

کریس با بی‌حوصلگی جواب داد و زن پشت خط تکخندی زد..

" فقط خواستم یاداوری کنم سوکجین از همین ادم فراریه و تو داری با دردسر بازی میکنی کریس.. "

هواسا جواب داد و لحنش نگران بود..
جاسوس هاش از کریس وو براش خبر همکاری با نامجون رو اورده بودن و دل توی دل هواسا نبود‌‌..
میترسید بابت این همکاری سوکجین توی خطر بیوفته و جاش لو بره..

" من پای قولم هستم.. همون طور که گفتم ازش مراقب میکنم و مطمئن باش نمیذارم دستشون بهش برسه.. ولی بذار اینم بگم عزیزم...."

کریس با لحن جدی به هواسا اطمینان داد ولی ' عزیزمی ' که اخر حرفش چسبوند باعث شد زن به این فکر کنه که لحن مردِ دو رگه‌ی کانادایی_چینی ، هیچ فرقی با گذشته‌های دورشون نداره.....
همون دورانی که یه زمانی توی دنیای دو نفره‌شون یه کریس وو با پسرخوانده‌ی نوجوون بود و یه سرهنگ اه هه جین........

" من فقط قول دادم ازش مراقبت کنم ولی قول ندادم که به یه همکاریه پر سود پشت پا بزنم!...."

کریس ادامه داد و دست دیلر رو که به داخل شلوارش نفوذ کرده بود، بلافاصله بیرون کشید و با چشم غره‌ای به پشت دستش سیلی محکمی زد!

زن چینی بعد جیغ کوتاهی که کشید، لبهاشو اویزون کرد..
دوست داشت کریس وویی که پشت سر هم توی قمار برنده میشد رو امشب داشته باشه ولی انگار مرد توی مودش نبود‌..
مردی که عینک قاب طلاییش بیش از اندازه به صورت پخته‌ش میومد و چمشهای کشیده‌ش نافذ و مرموز جلوه میکرد..
با ظاهری اراسته و جواهراتی که به گوش و گردنش انداخته بود بیش از اندازه تشریفاتی جلوه میکرد..
هواسا صدای جیغ زنونه رو تشخیص داد ولی اهمیتی نداشت..فعلا ذهنش درگیر چیز دیگه‌ای بود..

" بخاطر گذشته‌ای که داشتیم.. بخاطر من... مراقبش باش یی‌فان.. "

هواسا به التماس افتاده بود‌‌‌.‌.
به گذشته‌ای که با کریس داشت اشاره کرده بود و مرد هم با شنیدن اسمِ اصلی و چینیش که تنها جیمین و هواسا ازش خبر داشتن، اخم ظریفی کرد‌‌..
دروغ بود اگه میگفت دلتنگ این طور صدا زده شدنش نیست..
دلش برای گذشته‌های هرچند نحسش، تنگ شده بود..
زمانی که تازه جیمین رو وارد زندگیش کرده بود و هواسا به عنوان سرگردی از طرف سازمان پیگیری کره‌، ماموریت داشت تا از پسرک یتیم رو به کشورش برگردونه...
ولی این وسط کریس وویی بود که نمیذاشت پسرکش رو ازش جدا کنن..

تماس از طرف هوسا قطع شد و کریس به فکر فرو رفته بود...
دیگه بازی رو باخته بود و توی این بالکن بزرگ درحالی که هوای سرد رو نفس میکشید، با دیلر زنی که منتظر ایستاده بود به گذشته فکر میکرد........

⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕

پارت 40 کم بعد اپ میشه جانندازیدد❤
ووت و کامنتم نشه فراموش❤

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now