" بله عالیجناب..بله سرورم..خوب میدونم پدرتون چه مقام والایی دارن!.."
رن وقتی فهمید که بکهو دوباره توی مود تمسخر فرو رفته، نالهی در موندهای بیرون داد..
بکهو مچ رن رو بالای سرش روی شنها پین کرد و روش خم شد..
دروغ بود اگه میگفت اون بوسهی یواشکی که ازش دزدیده بود؛ بهش نچسبیده بود!..
رن بیش از اندازه لذت بخش بود و بکهو هم کسی نبود که دلش نخواد ازش لذت ببره..
" ولی درکم کن..تو بیش از اندازه....خواستنی هستی.."
بکهو همون طور که در گوشش زمزمه کرد، لبش رو به پوست حساس گردن پسرک کشید و رن احساس مور مور کرد..
بکهو ازش تعریف کرده بود و رن به احساسِ ناشناخته ای که بهش داشت فکر میکرد..
چرا تعریف بکهو با تمام تعریف هایی که شنیده بود فرق داشت؟
لحن بکهو متفاوت بود..
طوری که احساسش رو بیان میکرد در عین کثیف بودنش حس بدی به رن نمیداد..
" کریس بهم گفته بود انقدر کتکت بزنم که خون بالا بیاری و بدن داغونت رو برای بابات بفرستم..."
مرد بزرگتر با یه دست مچ هر دوتا دستش رو گرفت و با دست دیگه، چونهش رو ثابت نگه داشت و سرش رو بالا اورد..
چشمهای رن معصوم بودن و همین براش کافی بود..
" ولی اگه کریسم جای من بود، دلش نمیومد بدن سفید و کوچیکت رو زیر مشت و لگد هاش خورد کنه...بهجاش لذتی رو بهت میداد که خودت بخوای زیرش داغون بشی.."
بکهو با پوزخند زمزمه کرد و نگاه خشمگین و بهت زدهی رن باعث شد خندهی کوتاهی بکنه..
اون گربهی لعنتی بدجور وادارش میکرد بترسونتش و باهاش بازی کنه..
البته که بکهو برای تمسخر کردن و ترسوندنه رن با حرفهای کثیف و زنندهش منظوری نداشت...
ولی احساس میکرد گربهی ریزه میزهی زیرش بیش از اندازه ملوس و نیازمند به توجه هستش..
البته یه گربهی سلطنتیه اصیل زاده.....
___________
صدای نالههای دردناک و آرومی از کنار گوش کریس شنیده شد و باعث شد مرد بزرگتر با سرعت سرش رو از روی دستهاش بلند کنه!
با چشمهایی که با زور باز میشدن و بخاطر خوابالودگی هنوز تیره و تار بودن به روبهروش نگاه کرد..
" جین..خوبی؟..درد داری؟.."
کریس درحالی که چشمهاش رو میمالید تا بتونه اطرافش رو درک کنه، زمزمه کرد..
بلاخره به پسرِ لختی که توی تخت به خودش پیچ و تاب میداد و درد میکشید چشمش افتاد..
دونههای عرق روی شقیقه و پیشونیش برق میزدن و بخاطر راحت بودنش تمام لباسهاش رو ازش بیرون کشیده بودن..
کریس بلافاصله خم شد و از کنار تختِ شوگا که یه روز کامل پذیرای پسر چشم نقرهای شده بود، ورقهای قرص مسکن برداشت..
دوز مسکن ها بالا بود ولی قبل اینکه بخواد یه حبه از قرص رو باز کنه، به این فکر افتاد که شاید بد نباشه بهش مسکن تزریق کنه!؟..
دردش زیاد بود و مطمئنا با قرص به جایی نمیرسید..
KAMU SEDANG MEMBACA
⭕ Silver Devil ⭕
Fiksi Penggemar+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
⭕39⭕
Mulai dari awal
