" تو باید مراقبش باشی شوگا.. اون فقط تورو داره.."
جین که متوجهی اوضاع نابسامانه شوگا و دوست مو صورتیش شده بود، گفت..
چشمهای پسر بزرگتر این اواخر غمگین بودن و سوکجین دست و پا شکسته از رازشون خبر داشت..
" نه جین..اون کریس رو داره.. من کسی هستم که به جز جیمین هیچ کس دیگهای رو ندارم.."
با زمزمهی شوگا جین سرش رو پایین انداخت و به تتوی تقریبا کامل شدهش خیره شد..
نمیتونست خودش رو دخالت بده..
این چیزی بود که هر دوی اونا باید باهاش کنار میومدن..
" اون شبی که توی کوچه جسم بیهوشت رو کول کردم و دکتر بالای سرت اوردم، حس میکردم خوب حالت رو درک میکنم.. ادم فلسفیای نیستم.. خیلی وقتها به عاقبت کارام فکر نمیکنم و اصن تا حالا نشده به چیزی واقعا فکر کنم..ولی اون شب به این فکر میکردم که میتونم بفهممت..انگار میدونستم ار چیزی فرار کردی..از چیزی که بهش تعلق نداشتی فرار کرده بودی جین..حالا من جای توعم..منم دارم از حسی که به جیمین پیدا کردم فرار میکنم چون میدونم به ضرر هر دوی ماست.. منم فرار کردن رو مثل تو خوب درک میکنم.."
دوباره سوزن تو پوست صاف جین فرو رفت و جین نمیدونست بخاطر حرفهای دردناک شوگا یا درد ضعیفه سوزن بود که پلکهاش رو روی هم فشار داد..
" تموم شد.."
بعد یک ربع، شوگا از پشت ماسک زمزمه کرد و جین میخواست بلند بشه که با دست شوگا که هلش داد روی صندلی مخصوص، دوباره دراز کشید..
" تا چند وقتی باید ازش خوب مراقبت کنی...بهش آب نمیزنی...فعلا تا یک هفته حموم نمیری...استخر ابدا...لباسهای تنگ نمیپوشی که بهش بچسبه....وزرش نمیکنی که بخاطرش عرق کنی و عرق باعث سوزشش بشه..پانسمانش رو دستکاری نمیکنی...و دو روز دیگه بیا خودم پانسمانش رو تعویض میکنم.."
"متوجه شدی جین؟.."
شوگا اخطار های لازم رو داد و سوکجین با دقت بهشون گوش داد و در آخر سرش رو به معنی تایید تکون داد...
شوگا بهش اجازه داد از روی صندلی بلند بشه..
درحالی که پسر بزرگتر سرش با جمع و جور کردن وسایلش گرم بود، سوکجین خودش رو به آیینهی قدی که دور قابش لامپهای کم مصرف زرد و سفید نصب شده بود، رسوند..
هودی قرمزش بخاطر دستور شوگا تنش نبود و بالا تنهش لخت بود..
حالا جین خیره به تتوی زیبا و ظریفی که با دقت زیادی روی پوستش خودنمایی میکرد، بود...
دقیقا دو انگشت بالای پهلوی چپ و روی کمرش طرحی از یک مار افعی که بدنش رو به دور دوتا گل سرخ پیچیده بود، با دقت و ظرافت خاصی پوستش رو با رنگ تیره ای پوشونده بودن....
بخاطر تازگیش، پوست اطراف تتو، سرخ شده بود..
ولی مهم نبود چون کمتر از یک هفته قرار بود با تتوش بیش از اینا حال کنه!..
" یکبار دیگه معنی تتو رو میگی؟.."
سوکجین درحالی که شوگا رو مشغول پاک و استریل کردن سوزن و دستگاهش دید میزد، گفت...
ESTÁS LEYENDO
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
