" دوست داشتم امتحانش کنم..."
جیمین با صدای گرفتهای گفت و سرش رو روی شونهش راست شوگا گذاشت و مستقیم به چهرهی مرد محبوبش خیره شد...
پسر بزرگتر از وزن جیمین ناراضی به نظر نمیرسید..
ولی تا حدی کمرش از درد خفیفی میگرفت و ول میکرد...
دور دوم رو هم پشت سر گذاشته بودن و شوگا با هر قدمی که برمیداشت میتونست ضربان قلب جیمین رو که به کمرش چسبیده بود، حس کنه..
و لبخند محوی روی لبهاش نشست..
جیمین بخاطر اتفاقی که توی سوله براش افتاده بود تا حد زیادی نیاز به توجه داشت..
و شوگا یادش نمیره وقتی جیمین توی بیمارستان بهوش اومده بود و با گریه ازش میخواست که توی اون وضعیت نگاهش نکنه چون از خودش و بدنش که مورد تجاوز قرار گرفته بود، بیزار بود...
ولی یه مدت بعد جیمین چندان تحت تاثیر قرار نگرفته بود..
انگار که باهاش کنار اومده بود..
حق هم داشت...
مردی که به خواست خودش با چندین و چند نفر رابطهی جنسی برقرار میکرد، چندان هم واسش مهم نبود که توی سوله چه بلایی سرش اومده بوده..
نمیشد این طور گفت که جیمین بیاحساس بوده و هیچ اثری روش نداشته..
ولی جیمین نسبت به رابطه جنسی کاملا خنثی بود..
انگار که بی ارزش ترین و یا طبیعی ترین کار ممکن رو انجام بده و با هر مردی سکس داشته باشه...
" دقیقا مثل تمام تجربههای دیگهم که اولین بار با تو بوده....سواری گرفتن ازت هم جزوشون حساب میشه..."
جیمین زمزمه کرد و لبهاش به گوشهای شوگا برخورد میکرد..
شوگا که حس کرد کمرش بخاطر وزن پسر، درد گرفته با احتیاط جیمین رو روی تختش گذاشت..
جیمین از بالا نگاه دوست پسر مو سفیدش که حالا بالا سرش ایستاده بود، نگاه میکرد و شوگا لبخند شیطونی به چهرهش زد..
" دقیقا منظورت کدوم سواریه عزیزم؟.."
جیمین خندهای کرد و باعث شد چشمهاش ریز تر بشن و گونههای براقش بالاتر بیان..
" همشون!.. کولت..دیکت..زبونت..انگشت___"
" کافیه کافیه!.. نمیخوام باعث بشم گچ دستت رو زودتر از موقعش باز کنن!.."
شوگا درحالی که دستهاش رو جلوی بدنش توی هوا تکون تکون میداد، وسط حرفهای بیشرمانهی دوست پسرش پرید و جیمین هم فقط نیشخندی زد و دیگه ادامه نداد..
پسر بزرگتر تحمل دیدن گونهی کبود و زخم کوچیکی که حالا با چسب زخم پوشیده شد بود رو نداشت..
طوری که جیمین شیطنت میکرد و میخواست تحت تاثیر قرارش بده..
جوری که ازش میخواست کولش کنه و شوگا هم دقایق اخر اون زوجی که توی پارک بودن و جیمین از پنجره دیده بودتشون رو دیده بود..
میدوسنت دوست پسرش ممکنه حسادت کرده باشه..
توی این دنیا چیزی نبود که جیمین با شوگا تجربه نکرده باشه..
همه چیز یه جز اون احساس واقعی و رابطهی رسمی!..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
