" منو کول کن!.."
جیمین خیلی یهویی گفت و باعث شد شوگا با تعجب بهش خیره بشه!..
شوگا میدونست چند روزی بیشتر نیست که جیمین از بیمارستان با حال و روز نچندان خوبی مرخص شده..
هنوز روی صورت سفید و تپلش رد هایی از چنگ و کبودی به چشم میخورد..
گوشهی لبهاش هنوز زخمی بودن ولی روز به روز با بوسهها و مراقبت های شوگا ترمیم میشدن..
دل پسرک مو صورتی بابت اینکه بدون اجازه توسط افراد جیانگ لمس شده بود شکسته بود ولی هیچ وقت اینو واضح بروز نداده بود و ذهنش رو خیلی درگیر نکرده بود..
برای کسی مثل جیمین که تمام طول روز و شب زیر افراد مختلفی ناله میکنه و برای غریبه ها میرقصه، تجاوز کردن بهش چندان سخت و طاقت فرسا نبود..
فقط نگران شوگا و کریس بود که خودشون رو مقصر میدونستن..
طوری که کریس حتی نمیتونست توی بیمارستان چشمش به چشم پسرک رنج دیدش بیوفته..
" چیکارت کنم؟.."
" کول!..منو پشتت کول کن!.."
جیمین تکرار کرد و منتظر نشد تا از روی چهرهی گیج دوست پسرش، نظرش رو بفهمه...
از روی صندلی بلند شد و پشت شوگا ایستاد..
پسر بزرگتر ماگ خالی شدهش رو روی عسلی کنار ماگ جیمین گذاشت..
میدونست جیمین قهوه دوست نداره و براش از چای محبوبش دم کرده بود ولی انگار جیمین یه چیز جدید رو به طعم چاییش ترجیح داده بود!..
جیمین دست سالمش رو پس کلهی پسر جلوش گذاشت و هلش داد زمین تا هم قد بشن..
" گاد!..شوگا یکم خم شو و روی زمین زانو بزن تا بتونم پشتت سوار شم!..اون طور گیج نگاهم نکن!.."
جیمین به پسری که حالا از بالای شونه و گوشهی چشمش نگاهش میکرد گفت و لحظهی بعد که شوگا خم شده بود، با قُلدری دست سالمش و جفت پاهاش رو دور کمرش حلقه کرده بود!..
شوگا با تغییر مکان دست سالم جیمین از روی کمرش به روی گردنش، دو دستش رو زیر زانوهای پسرک قلاب کرد..
با صاف شدن کمر شوگا، جیمین با خنده جیغ کوتاهی کشید و حلقهی دستش رو دور گردنش محکم تر کرد..
ایدهی بدی به نظرش نمیرسید..
یکهفته بود که توی آلونک کوچیک شوگا که بالای تتو شاپش بود، وقت میگذروند و این طور نبود که خیلی از مواقع تنها بوده باشه..
تتو شاپ دوست پسرش یه مکان خوب برای این بود که تمام دوستها و آشنایانش رو ببینه...
از اونجایی که وقتی شوگا سرش با مشتریاش که اکثرا هم دوستهاشون بودن، گرم میشد و جیمین از این فرصت استفاده میکرد و با بقیهی مشتریایی که منتظر روی صندلی های زهوار در رفتهی شاپ، منتظر بودن، خوش و بش میکرد..
و در جواب تمام کسانی که ازش درباره دست گچ گرفتهش سوال میپرسیدن، تنها میگفت که حین تمرین رقص میله زمین خورده و آسیب جدی ندیده....
" چی شد که خواستی کولت کنم؟..."
شوگا درحالی که بیشتر مراقب پسرک پشتش بود تا بخاطر افتادنش اون یکی دستش هم گچ گرفته نشه، پرسید..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
