" اون کلاب جای دیک چروکیده‌ی تو نیست پیرمرد!..بهت پیشنهاد میکنم مجله‌های هفتگی بار رئیس وو رو مطالعه کنی!..میتونی با تصاویر اونا جق بزنی و کمرتو روی صفحه‌های مجله خالی کنی؟.."

همین که جمله‌ی سوکجین به پایان خودش رسید، جیانگ با صورت برافروخته که نشون از عصبانیت شدیدش بود، با حرکت چشماش به بادیگارد های دورش علامت داد..
بلافاصله با بالا اومدن اسلحه‌های افراد جیانگ، افراد سوکجین هم ساکت نایستادن و تک به تک اسلحه‌هاشون روی افراد جیانگ نشونه گرفتن....

" اوکی..انقد جقی نباش..ما برای کارای مهم‌تری اینجاییم جیانگ!..مطمئن باش من تمایلی ندارم بدونم شبها دیکتو تو کدوم سوراخی فرو میکنی!..بریم سر اصل مطلب؟..."

سوکجین درحالی که با خونسردی با مرد عصبانی روبه‌روش حرف میزد، انگشت اشاره‌ش رو به پایین انداخت تا افرادش رو متوجه کنه که نشون گیری روی جیانگ و بادیگارد هاش رو تموم کنن..
بخصوص شوگا که به نظر میرسید بیش از اندازه کلافه‌س...

" بچه پررو!..نشونت میدم!.."

جیانگ درحالی که به لنز مشکی سوکجین خیره بود، زمزمه کرد..
جالب اینجا بود که تمام مردا و زنهای چینی، فقط با دیدن اندام ظریف ولی مردونه و پوست سفید سوکجین عقلشون میپرید...
اونم وقتی که سوکجین از لنز ساده‌ی قهوه‌ای سوخته استفاده میکرد تا هویتش مخفی بمونه..
اونا حتی صورتش رو کامل نمیدیدن چون توی کلاب از ماسک نقره‌ای رنگش و توی اولین ماموریتش که روبه روی جیانگ بود، از ماسک پارچه‌ای استفاده کرده بود...
دوست داشت بدونه وقتی ماسک و لنزاش رو دربیاره، چطور تحسینش میکنن و چقدر میتونه دلبری کنه..
دلش برای خود اصلیش تنگ شده بود....

" من به کریس گفته بودم میخوام روی محموله‌ی جدیدش سهم داشته باشم!.."

جیانگ که حالا تا حدی از عصبانیتش کمتر شده بود و حالا که افرادش سلاح هاشون رو پایین آورده بودن، گفت..
نمیتونست بی‌گدار به آب بزنه و با تهدید کردن سوکجین، خودش رو پیش کریس به خطر بندازه...
هر چقدرم اون پسرک زیبا با زبونش نیشش میزد، نمیتونست کاری از پیش ببره چرا که میدونست رئیس وو بیش از اندازه به افرادش حساسه..
گرفتن جیمین هم فقط برای ترسوندن کریس وو بود نه چیزی بیشتر...

" ولی رئیس وو قبول نمیکنن باهات شریک بشن..خودت بهتر میدونی..وقتی رئیس بگه نه، دیگه نمیتونیم نظرش رو عوض کنیم.."

سوکجین توضیح داد و دوباره حواسش رو جمع کرد تا نشونه‌ای از جیمین توی خرابه‌های اطرافش پیدا کنه..
میدونست شوگا پشت سرش، وجب به وجب سوله رو با نگاه‌هاش رصد کرده تا از جیمین نشونه ای پیدا کنه...
ولی خودشم باید دقت میکرد..
خبری نبود!..
انگار که جیمینی اصلا وجود نداشته باشه!..
و سوکجین کم‌کم داشت شک میکرد این گروگان بودن جیمین، یه جور دسیسه باشه و جیانگ به بهونه‌ی پس دادن جیمین بهشون صدمه بزنه!

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now