" شوگا!.."
روبه پسر سفید مو فریاد زد و به صورت خیسش ضربه میزد تا هوشیار نگهش داره...
متوجه شد مقدار زیادی آب توی ریههاش رفته و این خطرناک بود!..
همین که میخواست روی زمین بخوابونتش و کاری کنه تا آب رو بالا بیاره، ضربهی محکمی از پشت سر به کمرش وارد شد و صدای فریادش رو در آورد!
همینکه برگشت، مشتی به صورتش خورد و چون ماسک روی صورتش بود، بدتر درد کرد!..
خونی که توی دهنش جمع شده بود، تف کرد و با چشمهای ترسناک و عصبانی، با سرعت روی پاهاش ایستاد و شوگا رو ول کرد..
دستش رو از پشت روی سینک ستون کرد و جفت پاهاش رو بالا آورد و توی صورتش مرد مقابلش کوبید که صدای خورد شدن دندوناشو شنید!
نفر بعدی هم با همین روش ناکاوت کرد ولی با دیدن کلت مشکی رنگی که سمتش نشونه گرفته شد، تکونی از ترس خورد و با سرعت نیم خیز شد و باعث شد تیر خطا بره!
لعنت!!
اینجا چه خبر بود؟!
نیم خیز شده خودش رو پشت دیوار سرویس قایم کرد و توی دلش دعا کرد کاری به کار شوگا که بیجون روی زمین افتاده بود نداشته باشن!!!
" بگو اون فرمول جدید توسط کی ساخته شده؟..این بار آخریه که میپرسم!.."
صدای خونسرد مردی به گوشش رسید و بلافاصله بعدش صدای قدم هایی که بهش نزدیک میشد!..
چشماش رو دور اتاقک سرویس چرخوند و با دیدن طِی زمین شوی، اونو برداشت و منتظر شد تا اون فرد خودش رو نشون بده!
همین که سایهی مرد رو حس کرد، طی رو بالا آورد و از پشت دیوار بیرون پرید..
انتهای میلهی طی با شدت، به سر مرد کوبیده شد و صدای فریادش افراد دیگه رو خبر کرد!!!
ولی طولی نکشید که بادیگارد های خودی ریختن داخل سرویس بهداشتی و صدای شلیک گلوله بالا رفت!..
جین از پشت دیوار خودش رو بیرون کشید و دوباره نیمخیز شده سمت شوگایی که بی خبر روی زمین افتاده بود رفت..
گلوله ها از کنارشون رد میشد و ترس بدی به جونش مینداخت..
گلوش از شدت استرس خشک شده بود بخاطر مشتی که به صورتش خورده بود فک و دهنش درد میکرد..
از لباس شوگا گرفت و کشیدش گوشه ای و پشت دیوار قبلی قایم شدن...
موهای خیس سفیدش که روی صورتش ریخته بود، کنار زد و دو تا کف دستش رو روی سینهش گذاشت و فشار داد..
چندین بار این کارو تکرار کرد تا بالاخره آبی که توی ریهش بود از بین لبهاش بیرون پرید..
شوگا نیمه هوشیار سرفه های محکم و خشکی میزد..
سینهش درد میکرد و گلوش میسوخت..
صورتش پر از زخم و کبودی بود و جسمش خسته و درمونده جلوی جین افتاده بود..
" چی شده شوگا؟؟..چه بلایی سرت اومده؟..اونا کین؟؟؟.."
جین بلافاصله پرسید ولی شوگا نگران چیز دیگه ای بود!..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
