بیاهمیت به افرادی که میخواستن بگیرنش و معلوم نبود میتونست از دستشون جون سالم به در ببره یا نه، از استیج پایین پرید..
هارنس و چوکر چرم قرمز رنگ که آویز ستاره داشت، دور بالاتنهی برهنه و گردنش، برق میزد و چشم مردای مست و هیز رو به خودش بیشتر جلب میکرد..
بند چرم قرمز، به زیبایی دور رون سفید و قفسه سینهی پهنش، پیچیده شده بود و موهای آتیشی رنگش پریشون روی سرش پخش شده بود..
ماسک نقرهای رنگ و معروفش روی صورتش به چشم میخورد و نگین های ریزی که روش بود، باعث درخشیدن بیشترش میشدن..
ماسک نقرهای رنگی که بخاطرش لقب ' سیلور ' گرفته بود..
و ' دویل ' که به سیلور چسبیده بود، شاید منظور از رنگ قرمز هارنس و چوکرش و شایدم موهاش بود...
ولی از لقب جدیدش خوشش میومد!..
این چیزی بود که بهش میومد و سوکجین باورش داشت..
' سیلور دِویل!..'
بادیگارد ها الههی زیبا رو تا رست روم اسکورت کردن و اجازهی مزاحمت رو به افراد مستی که توی حال خودشوننبودن، ندادن....
بادیگارد ها دیگه به داخل رست روم نیومدن و پشت در منتظر ایستادن..
ولی دقیقا همون زمانی که سیلور وارد سالن رست روم شد، صدای فریاد آشنایی بین موسیقی که از شدت صدای بلندش کمتر شده بود، باعث شد چشماش گرد بشه و قلبش تند تر بزنه!..
از بین لاکرها با سرعت گذشت و بدون اینکه به عاقبتش فکر کنه در سرویس بهداشتی رو با ضرب باز کرد و داخل پرید!..
با دیدن افراد سیاه پوشی که دو نفرشون، سر سفید رنگی رو با زور توی سینک پر از آب کرده بودن، با ناباوری پلک زد!..
اون سر سفید ماله شوگا نبود؟؟..
"حرومزادهها ولش کنید!.."
با صدای بلندی فریاد زد و افرادی که از ابتدای ورودش بهش خیره بودن، سمتش حمله کردن!..
سر شوگا با ضرب بالا اومد و سرفههای وحشتناک و نفس نفس زدن های بی امانش، باعث شد سوکجین هر چی قدرت بود توی مشتش جمع کنه و محکم به صورت یکی از افراد سیاه پوش بکوبه!
چه بلایی سر شوگا آورده بودن که اینطور صورت خیسش پر زخم و کبودی بود و تنش خسته از کتک و ضرب و شتمها خمیده؟..
مرد های سیاه پوش تعدادشون زیاد نبود ولی قدرتمند بودن و سوکجین فقط یکنفر بود!
پس بادیگاردا کدوم گوری بودن؟؟
و سوکجین فحش رکیکی به خودش داد چون چند شبی بود که یادش میرفت شنود کوچیکش رو توی گوشش بذاره تا کریس رو متوجه خودش بکنه!...
سوکجین مشت دیگه ای سمت فک مرد دومی پرت کرد و لگد محکمی به سینهش کوبید که باعث شد مرد روی زمین بیوفته..
ضربهی دیگه ای با پاشنهی پا به نقطه حساس نفر بعدی کوبید و صدای فریاد دردناکش پوزخندی روی لبش آورد!..
سمت مردی که درحال شکنجهی شوگا بود حجوم برد و از پشت یقهش رو کشید و پرتش کرد زمین!..
سر شوگا از سینک پر از آبی که داخلش درحال خفه شدن بود، بالا اومد و بلافاصله نفس عمیق و تیزی کشید..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
