" ولی من یادم نمیاد اولین بار زیر کی رفتم!.."
جیمین نالید و گونههای سرخش بخاطر ناپرهیزی توی مصرف الکل بود..
از اونجایی که سر جمع 10 نفر میشدن و همهشون از دم مذکر بودن، سوالات بی هدف و اکثرا بیادبانه ای میپرسیدن و قانون دورهمی این بود که هرکس موظف بود جواب بده وگرنه از پیک های خوشرنگ تکیلا خبری نبود!...
" بیخیال جیمی!..اولین بارت من بودم!.."
شوگا با اعتماد به نفس کاذبی گفت و لبخند مزخرفی زد!
" شات آپ..!..من..اون موقعه..گشاد بودم!.."
جیمین بازم نالید ولی صداش هر لحظه بیشتر تحلیل میرفت..
" تو به من دروغ گفتی باکره ای؟؟.."
" من اصن نگفتم..ب..باکرهم!..چون اولین بار تو دستشویی زنونهی استخر بودیم و تو توی استخر..انگشتم کرده بودی!.."
" ولی سوراخت تنگ بود!..باورم نمیشه بهم دروغ گفتی!.."
" مهم الانه نه چند سال پیشه تخمی!..انقد زشت بودی که هیچکی طرفت نمیومد!..زشت بودی...و.....تازه به بلوغ رسیده بودی!..پس زشت بودی!..پیشیه زشت!.."
" پیشیه زشت؟!..خودتو یادت نمیاد عینک ته استکانی میزدی درحالی که بوتت همیشه تو چشم بود و مث احمقا به نظر میرسیدی!.."
" تو از اولشم به ...بوت خوشگلم چشم داشتی شوگ..ا ..زودباش اعتراف کن!.."
" اره بوتت کراشم بود ولی عینک خنگولی و لباسای دمُدهت اصن!.."
"ولی..! ددی کریس سعی میکرد همیشه لباسای خوب برام بخره!.."
صدای بحث جیمین و شوگا لحظه به لحظه بالاتر میرفت..
جین میدونست بخاطر مشروب نمیتونن درست فکر کنن و هر چی به ذهنشون میاد میگن..
و خب توی این لحظه هر دو شبیه زن و شوهرای پیری شده بودن که از هم ایراد میگرفتن...
و جملهی آخر جین که رئیس وو رو ' ددی کریس ' صدا زده بود..
کریس سرپرست جیمین بود و خود جیمین اوایل دوستی شون به جین گفته بود..
ولی جین دوست داشت بدونه اون زمان که شوگا پاش به زندگیه جیمین باز شد، کریس کجا بوده و چه رفتاری با شوگا داشته...
توی این چند وقت به خوبی متوجه شده بود که کریس چقدر به جیمین اهمیت میده و واقعا در نقشه یک پدر عمل میکنه..
سوکجین که نمیتونست صدای بلند اون دوتا رو تحمل کنه، لبخند آرومی زد و از جاش بلند شد..
کسی بهش اهمیت نداد چون همه بخاطر معرکهای که گاها با حرفای کثیفی که شوگا به جیمین میپروند، مشغول بودن و تازه تشویقشونم میکردن...
" خیلیم کوچیکی اصن فلفل ریزه میزتم مثل قدت کوچیکه!! نیم وجبی!!.."
" اره اونی که هر شب روی این فلفل کوچولو سواری میکنه و صدای جیغهاش تا پنت هوسه ددی کریسش میره، بابای منه نه تو!.."
ESTÁS LEYENDO
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
