" اینجا چه خبر___"
" خبر خاصی نیست..بشین من برات اجرا میکنم ادامهش رو.."
سوکجین وسط حرف مرد پرید و بیاهمیت بهش که تقریبا برای بلند شدن از روی کاناپه نیم خیز شده بود، خودش رو به میله رسوند..
از پشت دری که به حالت دایره پنجره کوچیکی داشت و میشد داخلش رو سرککشید، دیده بود که جیمین وقت رقص میلهش بوده..
وقتی شوگا با قیافهی تقریبا گرفتهای به رست روم اومده بود و دنبال جیمین میگشت، جین ازش دلیل آشفتگیش رو پرسیده بود ؛ اون فقط گفته بود باید جیمین رو ببینه..
بخاطر ماسکی روی صورتش بود ، رنگ موی جدیدش و لنزی که زیبایی چشمهاش رو میپوشوند، شوگا بازم نشناختش..
به جای جیمین یه شیفت کوتاه دیگه هم سرویس میداد ولی بعدا ازش پس میگرفت حتما!!
وقت برای جبران زیاد بود!
" تو ریوجینی؟.."
مرد با دیدن پسری که تقریبا یه مدت توی بار کریس وو میرقصید و سرویس میداد، پرسید..
همهی مشتری ها میدونستن پسر جدیدی به دنسرای کلاب اضافه شده و همه خواستار چشیدن طعم پسر تازه وارد بودن!
"خودمم.."
جین جوابش رو کوتاه داد و با پخش شدن آهنگ بدنش رو سمت میله کشید و چرخی به دورش زد..
میله سرد بود و وقتی به بدن تقریبا لخت کشیده میشد، میتونست دون دون شدن پوستش از سرمای منتقل شده از میله رو حس کنه..
بالا تنهی سفید و ظریفش با تاپ نیمتنهای که تار و پودش تنها از چندین رشتهی نگیندار نقرهای رنگ دوخته شده بود، پوشیده شده بود..
پایین تنهش با شلوارک کوتاه و زاپ داری که نگینهاش با نگینهای نقاب و نیمتنه ست شده بودن، پوشیده شده بود..
نگین ها زیر نورهای کمی از قرمز و آبی میدرخشیدن و باعث میشد مرد مشتری با دقت بیشتر و چشمهای براقی به صحنهی روبهروش خیره بشه..
جیمین رو فراموش کرده بود و حالا چشمهاش فقط میخ پسرک خواستنی که حالا از میله آویزون شده بود و از زمین یک متری فاصله گرفته بود، شده بود..
چند متر دور تر و بیرون از اتاق، شوگا دست جیمین رو گرفته بود و آروم سمت آسانسور هلش میداد..
با هم وارد آسانسوری که تازه رسیده بود شدن و شوگا خدارو شکر کرد که کسی داخلش نیست!
"یونگی میشه بگی چیکار داری میکنی؟!.."
جیمین شوگا رو با اسم اصلی و کرهایش صدا زد و باعث شد پسر بزرگتر نامطمئن به چشمهای جدی دوست پسر مو صورتیش نگاهی بکنه..
وقتی جیمین شوگا رو با این اسم صدا میزد، یعنی کمکم رو به عصبانی شدن پیش میرفت و اگه جواب سوالش رو نده و یا بیمحلش کنه، جیمین هم ساکت نمیشینه..
" اجازهت رو از رئیس وو گرفتم..برای چند دقیقه بهم وقت بده.."
شوگا همون طور که دکمهی طبقهی آخر رو میفشرد گفت و جیمین با اخم به کارهاش فکر میکرد..
اینکه چرا یهو از وسط کارش بیرون کشیدتش و حالا داشت ازش وقت میخرید..
شوگا با حس کردن اینکه جیمین کمی دلخور شده، بهش نزدیک تر شد و دستش رو دور کمر ظریفش انداخت..
جیمین مخالفتی برای نزدیک شدن شوگا بهش نکرد..
بهش تکیه داد تا اینکه به طبقهی اخر یعنی پشت بوم رسیدن..
هر دو وارد پشت بومی که با یه دست کاناپهی L مانند و سفید رنگی که با طرح پوست مار پوشیده شده بود، شدن..
پشت بوم سقف سیاری داشت و درحال حاضر بسته شده بود تا کاناپهها و بار کوچیکی که گوشه بود از شر بارون و برف در امان بمونن..
شوگا روی کاناپه نشست و به رون پاش زد تا جیمین روش بشینه..
جیمین چشمهاش رو با بیحوصلگی چرخوند و آهسته روی پاهای دوست پسرش جا گرفت..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
