جیمین با یکدست چتریهای صورتیش رو از روی صورتش کنار زد و نگاه خمار و شیطونش از روی شونهش به مرد افتاد..
باسنش رو توی هوا تکون میداد و هربار قوس کمرش شدید تر و زیبا تر میشد..
زیر لب آهنگ رو زمزمه میکرد و وقتی ریتم تغییر کرد، آهسته روی زمین بخش ویآیپی که مرد اجاره کرده بود، چرخی زد و باسنش رو روی زمین کشید..
چرخی زد و چهار دست و پا به طرف مرد خودش رو کشید و نگاهش ماته چشمهای مشکی و چهرهی چینی مرد بزرگتر بود..
همین که باسنش رو روی رونهای قوی مرد گذاشت ناله کمجونی از بین لبهایی که بخاطر فعالیت و گرما سرختر شده بودن، فرار کرد..
مرد که تا اون لحظه چشمهاش درحال شکار حرکات هوس انگیز جیمین و دلبریهاش بود، دستهاش رو روی باسن و کمر تقریبا لختش گذاشت و نوازشش کرد..
پسرک مو صورتی، پایین تنهش با شرت نرم و نازک سفید رنگ پوشیده شده بود و روب ابریشمی یاسی رنگی بدن سفید و ظریفش رو پوشونده بود..
زیر روب هیچ لباس یا هارنسی به جز لباس زیرش وجود نداشت و همین باعث شده بود پسرک بیشتر از شبهای گذشته دلبر تر شده باشه..
مرد بزرگتر انگشتهای بلندش رو از لای کش لباس زیر پسرک، رد کرد و یه لپ باسنش رو توی چنگ گرفت..
جیمین که درحال حرکت دادن باسنش روی رون ها و بخصوص عضو نیمه سفت شدهی زیرش بود، با شوک پرید!
مرد میتونست از سرخی کمی که چشمهای پسرک داشتن و خلسهای که توش گیر افتاده بود، حدس بزنه پسرک چِت کرده..
جیمین همیشه قبل سرویس دادن نصف رول ماریجوانا میکشید تا راحت تر بتونه برقصه و چیزی اذیتش نکنه..
رول های ماریجوانا رو مدیون دوست پسر مو سفید و تتو آرتیستش بود..
" دستت رو بِکِش.. یا به بادیگارد خبر میدم!.."
جیمین با لحن خسته و بیحالی در گوش مرد زمزمه کرد..
مرد بلافاصله دستش رو از باسنش کنار کشید..
نمیخواست نمایش جذاب پسرک رو از دست بده و اومدن بادیگارد فقط دردسر بود..
جیمین با حرف گوش کن بودن مشتریش، لبخندی زد و از روی رونش پایین اومد تا ادامهی دنسش رو با میلهای که وسط اتاق بود انجام بده..
ولی وسط راه با وارد شدن کسی، ریتم دنس و حال و هوای اتاق به هم خورد!
" شوگا.."
جیمین با دیدن دوست پسرش زمزمه کرد و شوگا نگاهی بهش انداخت و چیزی نگفت..
نگاه شوگا روی مشتری چینی که روی کاناپه نشسته بود و با تعجب نگاهش میکرد، چرخید..
شوگا بیاهمیت به اینکه نمایش جیمین رو به هم زده و ممکنه مشتری شاکی بشه، با سر به جیمین علامت داد که بیاد بیرون از اتاق..
" آه..چند لحظه..الان برمیگردم!.."
جیمین روبه مرد گفت و وقتی میخواست از اتاق خارج بشه، بلافاصله سوکجین به داخل اومد..
" بقیهش با من..مثل اینکه شوگا کارت داره.."
جین بهش گفت و جیمین با لبخند چند ضربهی آروم به باسن سوکجین زد و قبل اینکه چیزی بشنوه از اتاق به بیرون دوید..
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
