" نه!..خواهش میکنم...."

صدای بغض‌داری که به گوشش رسید، باعث شد دست نگه داره و همونجا و پشت به پسرک، بایسته...
چی باعث شده بود که پسری مثل اون با بغض حرف بزنه؟.....
هرچند اون زیاد از حد لوس و نازپرورده بود!

" خودت...خودتو میخوام..."

پسرک زمزمه کرد و سوکجین‌ میتونست خجالتش رو از صداش تشخیص بده!..
خدای من!
خجالت؟!
کسی که باکره نیست چطور میتونه اتقدر خجالتی باشه!؟
اصلا درک همچین کلمه‌ای برای کسی مثل جین تعریف نشده بود..

" پسر جون!..انگار حالیت نیست!..برای بار سوم میگم...من باتمم.. اصلا میدونی معنیش چیه؟!..من یه باتم فاکیم پس ازم نخواه دیکمو تو سوراخت فرو‌ کنم!.."

جین برگشت سمتش و رو بهش غرید!
واقعا اعصابش تخمی شده بود!
این بار سومی بود که این پسر اصرار میکرد تا باتمش بشه!
محض رضای خدا جین از تاپ بودن بدش میومد و واسش ساخته نشده بود!
دلیل این همه اصرار رو نمیفهمید!
هر کسی که روی زمین وجود داشت با توجه به علاقه و یا چیزی که توی وجودش دیده بود، یه گرایش جنسی داشت..
حالا نمیشد کسی که چندین سال گِی و از دسته‌ی باتم بود رو با زور تبدیل به تاپ کنی!
ولی انگار این مسئله توی گوش پسری که روی تخت نیم خیز شده بود و با چشمهای مثلا معصومی جین رو نگاه میکرد، نمیرفت!

" فراموشش کن...میرم وونهو رو صدا کنم..."

سوکجین دوباره سمت در رفت ولی صدای قدمایی که با عجله از پشت بهش نزدیک میشد رو حس کرد و لحظه‌ی بعد دستای ظریفی دور کمرش حلقه شد..
سرش رو پایین آورد و به دستایی که از پشت به پهلوهاش چسبیده بودن خیره شد!..

" محض رضای......آه.....چی از جونم‌ میخوای؟.."

جین توی بغل پسرک برگشت و دستاش رو از دور کمرش باز کرد...
پسرک چند سانت از خودش کوتاه تر بود و از پایین با چشمای بغض‌دار نگاهش میکرد!
مثل جوجه‌ای که مادرش رو گم کرده بود و محتاج حمایت بود!...
ولی جین خسته‌تر و کلافه‌تر از اینی بود که بخواد اهمیت بده!

" فقط همین یه‌بار!.."

دوباره پسرک خواهش کرد و جین نمیدونست چیکار کنه تا دست از سرش برداره!..

" میتونی روم حساب کنی!.."

صدای جیمین از شنود بهش رسید و باعث شد جین پوزخندی بزنه..
معنی این کلمه واسش تکراری بود...
جیمین هر وقت بحث تریسام میشد یا جین حوصله‌ی بفاک رفتن نداشت، به‌کمکش میومد و خودش جایگزین‌ میشد....
بعضی وقتها تعجب میکرد که چطور شوگا جیمین رو تحمل میکنه!
جیمین دقیقا مثل گربه‌هایی که دائم توی هیت هستن، خودش رو به بقیه میمالید!...
و الانم مشخص بود که پیش کریسه و معلوم نبود چه غلطی میکردن ولی از طریق دوربین ها میدونست دیدنش و جیمین دوباره جمله‌ی معروفش رو گفته بود!..
مطمئنا اگه پسرک این‌طور بهش نچسبیده بود، جواب معروفش رو میداد...
همون جوابی که چند دقیقه پیش روی پله‌ها به هم برخورد کرده بودن و بهش گفته بود!

⭕ Silver Devil ⭕Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang