" چه غلطی میکنی ریوجین؟؟؟.."
همین که میخواست با فشار دستش، یکی از بیضههای پسر بدبخت رو بترکونه یهو فریاد رئیس وو از پشت سرش شنیده شد!
کریس با یه حرکت، فورا جین رو از پسری که از درد به خودش میپیچید، جدا کرد...
پسر خوش هیکل و جذابی که جرعت دست درازی به ریوجین رو کرده بود حالا پایینتنهش رو تو دستاش گرفته و زانو زده بود..
" دیوونه شدی؟؟..میخواستی عقیمش کنی؟.."
کریس سر جین داد بلندی کشید و از حرص میخواست خودش و جین رو به درک بفرسته!
اگه چند لحظه دیر تر از پشت میزش بلند میشد، الان اون مرد از شدت درد میمُرد و جین بازداشت میشد!
کریس از دوربین آسانسور دیده بود مرد غریبه اسپنکی به جین زده بود ولی انتظار نداشت جین با این شدت ازش انتقام بگیره!
پس با سرعت و قبل اینکه جین اونو بکُشه، خودشو به آسانسور رسونده بود!..
" اون لعنتی بدون اجازه بهم دست زد!..من تو مود سکس نبودم پس چرا بازم اصرار کرد؟.."
جین با اعصابی متشنجش داد زد و با انگشت اشاره به اون پسر بدبخت اشاره کرد که هنوز با درد به بدنش تاب میداد...
جوری که پسر بزرگتر جلوی پاهاش زانو زده بود و با چشمای اشکی، به الههی بیرحم نگاه میکرد، روحش رو خشنود میکرد!...
کریس سکوت کرده بود چون حق با جین بود....
ولی انقدر خشونت لازم نبود!
بادیگارد ها از بازوی پسر غریبه گرفتن و از جلوی کریس و جین بردنش...
جین بی اهمیت به چهرهی کلافه کریس که چشم ازش برنمیداشت، قدم های آهستهش رو سمت اتاقک برداشت..
کریس میخواست دنبالش بره ولی حس کرد باید اونو تنها بذاره..
و بعدا باهاش صحبتی داشته باشه..
" رئیس وو...لوهان با یکی از مشتریها بحثش شده و نظم کلاب پایینی داره به هم میخوره!.."
یکی از بادیگارد ها از توی هدفونی که توی گوش کریس بود، اخطار داد..
و کریس چشماشو محکم بست و نفس عمیقی کشید تا به خودش مسلط باشه!
" محض رضای خدا امشب اینجا چه خبره؟!..."
زیر لب با حرص گفت و لحظهی بعد با سرعت سمت پله ها قدم برداشت تا به دعوای پایین رسیدگی کنه چون آسانسور بالا رفته بود و تا بخواد منتظرش بمونه، لوهانم مثل جین میزد طرف رو عقیم میکرد!
از طرفی سوکجین بدون اینکه اول اتاق رو چک کنه، درو با کارت مخصوصش باز کرد و واردش شد...
اولین چیزی که به گوشش رسید صدای ناله نازک و ظریفی بود!..
ناله خیلی شباهت به نالهی زنونه داشت ولی جین بلافاصله متوجه شد متعلق به چه کسیه..
مگه چندتا پسر توی کلابشون بود که همچین صدای نازک و مخملی داشته باشه!؟
و مهم تر از همه بوی تندی بود که به بینیش خورد!
بوی نوعی ماده مصرفی بود..
ماریجوانا؟...
حدس میزد ولی مطمئن نبود چون مقدار بو خیلی کم بود و از هواکش هایی که به احتمال زیاد توسط اون دونفر روی کار بودن، بو رو با خودشون برده بودن..
ESTÁS LEYENDO
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
