جیمین درحالی که از شدت فعالیتی که تا چند ثانیه پیش روی استیج داشت، در گوش جین با نفس نفس گفت تا صداش بهش برسه..
جین چند لحظه چشمش روی جیمین افتاد..
درحالی که پسرک بهش لبخند میزد و دستش رو گرفته بود..
چشمای ریزی که وقتی لبخند میزد، به خط صافی تبدیل میشد..
موهای صورتی رنگش روی پیشونیش پخش شده بودن و بخاطر رقصش عرق کرده و چسبیده به پیشونیش بودن...
جیمینم مثل خودش نیمه لخت بود و هارنس سینهی مشکی رنگی دور سینه و بالا تنش کشیده شده بود..
جیمینم به این وضعیت عادت کرده بود؟...
چه مدت؟!...
از پلههای کوتاه بالا رفت و بخاطر فریادهایی که گوشش رو اذیت میکرد، چشم غرهای به مردایی که پایین استیج ایستاده بودن رفت..
میلهی استیل و بلندی که وسط استیج میخکوب شده بود، از این فاصله بهش دهنکجی میکرد..
دهنکجی میکرد و با صدای زمزمه مانندی ازش میخواست بهش نزدیک بشه و دورش برقصه..
زمین به جای کاشی، آینه کاری شده بود و روش پر از اسکناس ریخته شده بود..
اسکناس های نو و تا نشدهای که تا همین چند دقیقه پیش زیر پای جیمین ریخته میشد، حالا زیر قدمهای خودش له میشد...
همین که انگشتهاش میلهرو لمس کرد، تنش مور مور شد..
دستش رو دور میله حلقه کرد و با اشاره به دی جی اون موسیقی که همیشه باهاش تمرین میکرد پخش شد..
اولش، طبق چیزی که از جیمین یاد گرفته بود روی زمین کنار اسکناس ها روی زانوهاش نشست..
بدنش رو هماهنگ با موسیقی، تاب کوچیکی داد و با تند شدن آهنگ، حرکتها هم تند و هیجان انگیز تر شد..
باسنش رو به نرمی روی اسکناسهایی که روی زمین براق ریخته شده بودن، تکون تکون میداد و همراه هر جیغی که مردم میکشیدن، یه تیکه از لباسش رو در میاورد..
وقتی جلیقه براق و نگیندارش و جوراب شلورایه نازکش رو از تنش بیرون کشید و سمت افراد مست پرت کرد، موقعهش بود که از میله برای رقصیدن کمک بگیره...
خودش رو همین طور که باسنش روی زمین بود، سمت میله کشید و ازش گرفت و بلند شد..
دور میله چرخ نرمی زد و روی نوک انگشتهای پاهاش ایستاد..
آهنگ انگلیسی که به سبک ( R & B ) توسط دیجی هدایت میشد، جو سالن رو بالا و بالا تر میبرد و سوکجین هم با مهارت تقریبا خوبی خودش رو با هر ضرب آهنگ هماهنگ میکرد...
از پشت کمرش رو درگیر میلهی سرد کرد و پای راستش رو دورش حلقه کرد..
با کمک میله یک متر از سطح زمین براق و شیشهای استیج، فاصله گرفت و پای چپش رو آزادانه باز کرد و توی هوا چرخوندنش..
ماسک نقرهای رنگش روی صورتش، نفسش رو میگرفت و باعث میشد عرقش زودتر دربیاد...
چند متر عقبتر جایی که جیمین و چند دنسر دیگه، دور میز مخصوصی که نزدیک استیج بود نشسته بودن و مثل بقیهی آدما به رقص جین نگاه میکردن..
جیمین چند روزی بود ایدهی دنس جالبی به ذهنش رسیده بود و از اونجایی که همیشه توی یوتیوپ و کانالهای دیگه، درحال تماشا و یادگرفتن دنس های مختلف بود، ایدهی جدیدی به نظرش اومده بود..
میدونست اگه با رئیس وو مطرحش کنه، عمرا دست رد به سینهش بزنه..
رئیس وو میدونست طراحی دنسهای کلابش به عهدهی جیمینه و به ماهر بودن جیمین توی این زمینه ایمان داشت..
طوری که توی این یک هفته جوری جین رو با میله و حرکتهای ساده و اولیه آشنا کرده بود، که خودشونم باورشون نمیشد که هم جیمین توی تعلیم دادن و هم جین توی یادگرفتن انقدر مهارت داشته باشن!
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
