و الان اینجا بود...
روبهروی کریس درحالی که جزئیات قراردادنامه رو از روی کاغذ روغنی میخوند...
وقتی امروز با کریس بحث کرده بود، به نظرش نمیومد قراردادنامه انقدر براش مهم باشه و واقعا بخواد امضاش کنه..
ولی چاره ای جز اینکار نداشت....
* تنفروشی در قبال حفاظت..*
نباید اینو فراموش میکرد کریس کسی نبود که اونو وادار به این کار کنه ولی درهرحال این برای سوکجینی که خودش کسی بود که دستور میداد، سنگین تموم شد...
قراردادنامهی یکسالهش با کریس وو بسته شد و امضای هردوشون پای برگهی روغنی زده شد..
* دقیقا سند هرزگیت رو امضا کردی...تبریک میگم!...*
تو ذهنش به خودش تشر میزد و از طرفی میدونست این دوران میگذره و بالاخره به خود واقعیش تبدیل میشه..
ولی نمیدونست توی این راه سخت و طاقتفرسا قراره چه بلاهایی سرش بیاد و صادقانه دلهره داشت..
" وقتی حس کردی کاملا دستت خوب شده و دردی نداری، میتونی کارتو شروع کنی..ولی قبلش باید آماده بشی...من خودم واست میکاپر آماده کردم..."
سوکجین کلافه سرش رو به معنی تایید، تکون داد..
" خودت رو به من بسپر .."
کریس درحالی که از پشت سر توی گوشش زمزمه میکرد، دستش رو روی شونهی پسر کوچیکتر گذاشت و فشارش داد..
باید کاری میکرد که سوکجین بهش اعتماد کنه چون اون تنها خواستهای بود که هواسا، بعد چندین سال ازش داشت..
و اونم محافظت از سوکجینی بود که هویتش رو توی کره جا گذاشته بود......
_____________
" گفتم نمیخوام به موهام دست بزنی!.."
همین که دست زن آرایشگر روی موهاش نشست، سوکجین با صدای کنترل شدهای از توی آینه تو صورت زن، غرید!
کافی بود دیگه!
دو ساعت درگیر انتخاب رنگ لنز بودن!
از وقتی کریس و جیمین پشت سرشون توی سالن و روی کاناپه نشسته بودن تا استایل سوکجین رو مدیریت کنن، سوکجین روی صندلی پایه بلندی نشسته بود و به بحثاشون گوش میداد..
به گفتهی جیمین قرار شد لنز قهوهای تیره رنگی روی مردمکهای نقرهایش بذاره..
به گفتهی کریس چشمهای نقرهفامش خیلی زود لو میدادش و ممکن بود مشتری های کلاب یکی از جاسوس های هانیول یا عموش باشن...
آرایشگر با تشری که جین بابت موهاش بهش زد، سرخورده و معذب دستش رو عقب کشید و به رئیس وو خیره شد تا کسب تکلیف کنه..
" کارت رو بکن..."
کریس خطاب به زن گفت و سوکجین حرصش گرفته بود!
کریس به چه جرعتی به خواستهش اهمیت نمیداد!؟
" بهت میگم نمیخوام به موهام دست بزنی مادر خراب!..چرا حالیت نیست؟!.."
جین اول سر زن آرایشگر فریاد زد و پیشبندی که دور گردنش بود کشید و پارهش کرد!
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
