" باهوشی!..و من به یه فرد باهوش نیاز دارم..."

کریس تیر اولو زد..

" بین پسر...شرایطت جوری نیس که راحت توی گولو زندگی کنی..هرچقدر من حواسم بهت باشه و بیرون این کلاب برات کار جور کنم،دوباره برمیگردی پیش خودم..اینجا برای پسری به زیبایی تو امن نیست..تویی که غریبه ای براشون و مهم تر از همه تحت تعقیب!..فقط کافیه پاتو بیرون بذاری و دنبال کار بگردی...سریع رابط های عموت راپورتت رو میدن..."

کریس انگار که از قبل به این موضوعات فکر کرده باشه، بدون لحظه ای درنگ و شک بازگو میکرد..
و انقدر حرفاش درست بودن که جین حق مخالفت نداشت...

جیمین یک شات رو جلوی جین و اون‌یکی رو جلوی کریس روی میز گذاشت..
بطری رو هم همون نزدیکی توی سینی قرار داد تا اگه کسی دوباره هوس کرد ازش بریزه..
و دوباره برگشت و پشت کریس ایستاد...

" ولی اگه با من باشی...از من..و از افراد من باشی..نمیذارم اونا دستشون بهت برسه...."

" در قبالش چی میخواین؟.."

سوکجین پرسید و دست سالمش رو مشت کرد..
از حرفی که انتظارش رو میکشید، نمیترسید...
فقط استرس داشت...
حس میکرد تاثیر مُسکن ها کم‌کم داره از بین‌ میره و درد دست و پهلوی باند پیچی شده‌ش بیشتر شده بود..
پس بخاطر کاهش دردی که کم کم داشت خودش رو به رخش میکشید، دست برد و شاتش رو سر کشید..
تلخ بودن و یا زننده بودن اون مایع، بهش حس بدی نمیداد..

" یه قراردادنامه امضا میکنیم...به مدت یک‌سال...من ازت محافظت میکنم و تو...کارایی که ازت میخوام رو انجام میدی...."

با شنیدن اون کلمه‌ی نحس، اسید معده‌ی سوکجین ناگهانی به حلقش فشار آورد...
قراردادنامه؟!

* بانداژ قرمز........*

شیطان تو گوشش جیغ بلندی کشید و باعث شد، سرش از شدت درد تیر وحشتناکی بکشه!...
این قراردادنامه که مثل اون قراردادنامه‌ی نامجون نیست؟؟..
همونی که توی کشوی پسرعموش پیدا کرده بود و باعث شده بود چند مدتی فقط بهش فکر کنه؟!

" چ‌‌..چه قراردادی؟؟.."

با لکنت پرسید...
جیمین و کریس میتونستن رنگ پریده و چشمایی که از شدت درد به احتمال زیاد، ریز شده بود رو ببینن..

" نمیگم ممکنه ساده باشه چون نیست..ولی از هواسا شنیدم بار اولت نیست و عاشق طنازی کردن و نشون دادن زیبایی هات به همجنس خودتی..خب اوکی...من تورو به آرزوت میرسونم.."

کریس با پوزخند گفت..
شاتش رو که تیکه‌های یخ به بدنه‌ی شیشه‌ایش برخورد میکردن و صدا میدادن، سر کشید..
زیر چشمی به عکس‌العمل پسرک زیبا نگاه میکرد و تیکه‌های کوچیک یخ رو زیر دندون میجوید و صدای خِرت خِرت له شدنشون، بهش لذت میداد..
اشاره ای به جیمین کرد و لحظه‌ی بعد سیگاری با روکش قرمز رنگ بین انگشتهاش آتیش زده شد...

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now