" خب...سلام!..همون طور که خودتون زمزمه هارو شنیدین، باید بدونید چرا اینجا جمع شدیم..."

سخنرانی بلند و بالاش رو شروع کرد و تا جایی که میتونست به افرادی که مشتاقانه بهش گوش‌ میدادن، نگاه نمیکرد..
نمیخواست استرس نگاه هاشون باعث بشه به سخنرانی گند بزنه!

محتویات فلش رو که چندین عکس و پوشه های مهم درباره‌ی قاچاق انسان و اعضای بدن، به کشورهای مختلف که توسط گروه هانیول بود، رونمایی میشد..
توی بند مافیایی که از چندین گروه و شریک‌های تجاری و یا همون اسپانسر های خارجی، تشکیل میشد، قوانینی وجود داشت که هر گروه باید بهش عمل میکرد وگرنه بَند، اون گروهِ زیر مجموعه‌ای رو که از قوانین سرپیچی کرده، از شراکت اخراج میکرد...

با لو دادن اطلاعات گروه هانیول، افراد دیگه ای که باهم شریک بودن متوجه شدن که برخلاف قوانین، گروه هانیول قاچاق اعضای بدن به کشورای مختلف رو انجام میده و سود بسیار بالایی از این رابطه به دست میاره!..
هانیول قانون شکن بود و به لطف جین، همه‌ی شریکها به این موضوع پی بردن و حالا رسما گروه مافیایی لی هانیول، از بَند اخراج میشد و گروه خودشون، بخاطر کشف این راز سهام بیشتری از محموله‌ی بعدی به دست میاورد....

" میشه بگید چطور فلش رو به دست آوردید؟.."

" از کجا مطمئن بشیم‌ اون واقعا همون فلش اصلیه ؟.."

" اون طور که گزارش داده شده عمارت پر از محافظ بوده و شما چطور قبل اینکه محافظ ها دستگیرتون کنن از اونجا فرار کردین؟.."

" این واقعیت داره که نامجون شی هم باهاتون توی به دست آوردن فلش شریک بوده؟.."

" چرا هیچ محافظی با خودتون به عمارت نبردین؟.."

سوالات زیادی از رئیس گروه های دیگه ازش پرسیده میشد..
سوالاتی که هر چقدر به پایانشون نزدیک تر میشد، بیشتر روی اعصاب جین خط مینداخت!..
چرا که بعضیا معتقد

بودن برای به دست اوردن فلش، از نامجون کمک گرفته و با هم شریک بودن!!
سوکجین این همه تحقیر شدن از طرف پدر و عموش رو به جون نخریده بود که حالا این طور نامجون رو بهش بچسبونن!

" آقایون...لطفا بذارید جواب سوالاتتون رو جناب کیم دونه دونه بدن...لطفا صبر داشته باشید..."

معاون پدرش که کنارش ایستاده بود روبه جمع گفت و حاضرین تا حدی ساکت شدن و پچ پچ ها و همهمه ها خوابید...

" درباره سوال اولتون...من برای به دست آوردن فلش، یک ماه تمام نقشه کشیدم...به دست آوردن اون فلش جز نقشه های خودم بود نه هیچ کس دیگه ای...حتی پدرم از اینکه قرار بوده فلش رو بگیرم، خبر نداشت!...مدت ها تلاش کردم و نقشه کشیدم..."

سوکجین با صدای بلندی رو به جمعیت گفت و حاضرین تاییدش کردن...

" درباره اصلی بودن فلش و محتویات داخلش باید بگم که.....فکر میکردم جاسوس هاتون بهتون رسوندن که هانیول از وقتی فلش گم شده، چقدر مضطرب و پریشونه!..فکر میکردم به گوشتون رسوندن تو عمارت هانیول چه غوغایی برپا هستش!..پس لطفا وقتم رو با سوالات مزخرف نگیرید!.."

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now