Part 4.🔞

2.1K 638 19
                                    

به لیستِ توی دستش نگاهِ نگرانی انداخت و شدت گرفتنِ ضربان قلبش رو حس کرد.
این بار حتی نفس های عمیقش هم نمی تونستن آرومش کنن!

دردِ عصبی معده ش برگشته بود و واقعا نمیدونست چجوری تحمل کنه.

چشم هاش از درد خیس شدن اما وقتی که آقای غریبه ی دوست داشتنی ش از سینما خارج شد، به سمتش دوید.

توی بغلش جمع شد:" چانی..."

-" چیزی شده؟"

دوباره نگرانش کرده بود.
-" نه فقط نگران بودم...کاش از اینجا نریم..."

چان پسرِ دوست داشتنی ش رو از بغلش بیرون کشید و صورتش رو با دست هاش قاب کرد.

با جدیت به چشم هاش خیره شد:" مرخصیِ یک هفته ای گرفتم! فقط باید امشب رو بمونیم و کار کنیم."

چشم های بچه گربه ش فورا پر از خوشی شدن و نگرانی ش از بین رفت.

سرش رو به نشونه مثبت تکون داد و بعد از گرفتنِ دست های موردِ علاقه ش، دوباره واردِ سینما شدن.

بعد از چند ساعت کار که با نگاه های خیره شون به هم سپری شد، بدن های خسته شون رو دوباره به سالن بردن.

سرش رو روی سینه چان گذاشت و زمزمه کرد:"هیچوقت فکر نمی‌کردم که مدت ها توی سینما بخوابم."

لحنِ بامزه ش چانیول رو به خنده انداخت و چالِ گونه ش از چشمِ بکهیون دور نموند.

بوسه ای روی نقطه موردِ علاقه ش کاشت و بعد از چند دقیقه، آقای غریبه روش خیمه زده بود و مشغولِ بوسیدنش بود.

گونه هاش رنگ گرفته بودن و قفسه سینه ش به شدت بالا و پایین میشد.

این حالت شون براش به شدت جذاب بود و هیجان زدگی ش باعث میشد که بوسه شون رو عمیق تر کنه.

وقتی که دست های مردونه ی آقای غریبه، زیرِ پیرهنش رفتن و بدنش رو لمس کردن، بخاطرِ برخورد دست های سردش، ناخودآگاه آهی از تهِ گلوش فرار کرد.

با خجالت چشم های بسته ش رو روی هم فشرد و بعد وقتی که حرکتِ لب های چان رو روی گونه ش حس کرد، نفسش رو با خیالِ راحت بیرون داد و دستش رو توی موهای فرفریِ آقای غریبه برد.

بوسه های چان کم کم به گردنش رسیدن و وقتی که زبونش روی گردنش کشیده شد، به خودش پیچید اما دست هاش فورا بالای سرش قرار گرفتن و چان با چشم های جدی بهش خیره شد.

لبهاشون بخاطرِ نزدیکی زیاد بهم برخورد می کردن و نفسهاشون، صورتِ همدیگه رو لمس می کردن.

گردشِ خون توی بدن هاشون سریع تر شده بود و نگاهِ جدی چان، باعث میشد که از شدتِ خواستنِ مردِ رو به روش به خودش بلرزه.

چانیول مکِ آرومی به لبش زد و زمزمه کرد:" بچه گربه ها همیشه اینطوری می لرزن؟"

-" همم، شاید فقط وقتی یه گربه جذاب تر می بینن."

Dear Mr Stranger! ( ChanBaek ) Where stories live. Discover now