Part 3.

2K 696 44
                                    

بخاطرِ جای خالیِ کنارش، تا صبح نخوابیده بود.
موعظه های کلیسا، حرف های مادرش و تمامِ چیزهایی که توی اینترنت خونده بود توی ذهنش رژه می رفتن و وقتی که صحنه ی بوسه شون جلوی چشمش میومد، تپش قلب می گرفت.

اون توی هفده سالگی متوجه گرایشش شده بود.
مشاورِ مدرسه شون، برعکسِ باقی افراد ذهنِ روشن و بازی داشت و به بکهیون برای پذیرفتنِ خودش کمکِ زیادی کرده بود.

آهی کشید و اشک هایی که دوباره گونه ش رو خیس کرده بودن پاک کرد.
یعنی آقای غریبه شب رو کجا خوابیده بود؟

بعد از خروج از سالن، با چشم هاش کمی جست و جو کرد و بعد آقای غریبه رو درحالِ آماده کردنِ پاپ کرن ها پیدا کرد.
سرش رو پایین انداخت و زیرِ لب سلامی گفت و به سمتِ باجه ی بلیت ها رفت.

لیستِ فیلم ها رو با بلیت ها هماهنگ کرد و وقتی که عطرِ شیرینِ چانیول ریه هاش رو پر کرد و توی بغلش کشیده شد، بغضش ترکید.

یونیفرمِ چان رو توی مشتش فشرد:" م-من متاسفم چانیول! یه صداهایی توی سرم مانعِ نزدیک شدن به تو میشن..."

-" من می تونم اون صداها رو از بین ببرم...بهم اعتماد می کنی؟ میدونم لزومی نداره بچه...ما تازه همدیگه رو دیدیم اما.."

-" اعتماد می کنم...من جز تو کسی رو ندارم..."

-" منم جز تو کسی رو ندارم بچه گربه..."

با زمزمه ی دوست داشتنیِ زیرِ گوشش، لبخندی زد و بیشتر توی اون بغلِ امن فرو رفت.

نمی دونست اسمِ این حس چیه، اما هرچی بود به شیرینیِ همون بغل های انیمه ای بنظر می رسید.

طوری بود که بخاطرش خطر کنه و حداقل تهِ دلش از پشتِ پا زدن به همه چیز خوشحال باشه.

اون از وقتی که آقای غریبه رو ملاقات کرده بود، داشته های جدیدی داشت.

لباس های رنگی رنگی، استقلالِ مالی، لقبِ بچه گربه و یه آغوشِ گرم و نرم و دست های امن.

💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞

با خیس شدنِ صورتش هینی کشید و با تپشِ قلبِ شدید از خواب پرید.
-" چته!" با حرص عربده کشید و پتو رو تا شکمش بالا کشید

-" بازم همونو گفتی بچه..."

-" این دفعه که پول طلب نداری ..."

-" اما یه چیزِ دیگه می خوام.."با پوزخند گفت.

بکهیون نگاهش متعجب شد:" چی؟!"

-" ماچِ صبحگاهی"

گونه هاش قرمز شدن و بعد از پرت کردنِ بالشت سمتِ چان، فورا به سمتِ دستشویی دوید.

کاش می تونست تپش های قلبش رو آروم کنه.

مسواکش رو از کیسه فریزر درآورد و بعد از آغشته کردنش به خمیردندونِ نعنایی، با فشار روی دندون هاش کشید.

Dear Mr Stranger! ( ChanBaek ) Where stories live. Discover now