جین تکخندی زد و دل از دیدن آینهش کند..
به هرحال زمین زدن اولین ماشین و منحرف کردنش بهش انرژی زیادی برای مبارزه داده بود!
میتونست با توجه به چیزی که از آینه دیده، حدس بزنه حداقل 2 تا ماشین دیگه دنبالش میکنن..
مدل لعنتی ماشین ها، جگوار بود و سرعت زیادی که طی میکردن جای تعجبی نداشت!
حتی قیافه و استایل مشکی پوش سرنشیناش هم شبیه جگوار بودن!
سوکجین از خلوتیه کوچه ها استفاده میکرد و تا جایی که میتونست ویراژ میرفت تا ماشینای دیگه رو منحرف کنه...
میدونست باید اول جگوار ها رو رام کنه و بعد به عمارت خودشون برگرده..
نمیخواست درگیری تو عمارت به راه بیوفته..
همین الانشم پدرش و عموش بیش از اندازه بابت فرارش عصبانی بودن و جین نمیخواست بهونهی جدیدی دستشون بده...
با نزدیک شدن به خیابون اصلی میتونست تعدادی ماشین شخصی رو ببینه..
وارد خیابون اصلی شد و از بین ماشین ها لایی کشید و فاصله هارو از حداقل گذشت..
فقط 5 سانت ساییدگی بدنه یا چرخ های موتور به ماشین های دیگه کافی بود تا تعادل موتور به هم بخوره و با همین سرعت جسم جین رو وسط خیابون پرت کنه..
مطمئنا زنده برنمیگشت!
با قلبی که توی دهنش میزد و آدرنالینی که تو رگ هاش حس میکرد، موانع و ماشین هارو رد میکرد...
اگه یکم خیابون ترافیک داشت میتونست به راحتی فرار کنه..
ولی ساعت 3 بامداد لعنتی بود و امکان ترافیک به صفر درصد میرسید!
با دیدن شیر آتش نشانی زرد رنگ و کوتاهی که گوشهی پیاده رو بود نیشخندی زد و با سرعت بیشتری سمت اون حرکت کرد..
همین که به سه متری شیر آتش نشانی رسید، فرمون رو چرخوند و از راهش منحرف شد!
ماشین دومی که با فاصله کمی دنبالش میکرد با سرعت به شیر آتش نشانی برخورد کرد و باعث شد شیر از جاش کنده بشه و آب از زیر زمین به سطحش برسه و به آسمون فوران کنه!!
آب با فشار از شیر کنده شده، خارج میشد و باعث شد جگوار دومی تعادلش رو از دست بده و با درختی که نزدیک شیر بود، برخورد کنه و متوقف بشه!!
" یوهوووو!! "
سوکجین با صدای بلندی فریاد کشید و با خوشحالی و برق نگاهش دوباره به جاده خیره شد!
نوبت جگوار سومی بود که خیلی سمج و حرصی تر دنبالش میکرد..
ماشین روبه رویی رو با فاصله کمی رد کرد و از چراغ گذشت..
خیابونای سئول بیش از اندازه خلوت بودن و تک و توک ماشینی تو خیابون بود..
دلیل هم دیر وقت بودن شب و هم سرمای استخوان سوز هوا بود..
طوری که اگه دستکش چرم قرمزش توی دستهاش
نبود، مطمئنا دستاش تبدیل به قندیل میشدن!
صدای غرش دیگه ای از پشت سر باعث شد با تعجب آینه های بغلش رو چککنه!
با دیدن موتور مشکی رنگ اخمی کرد!
یعنی این موتور از افراد هانیول بود؟!
ممکن بود با جی پی اس کوفتی پیداش کرده باشن؟!
لبشو گاز گرفت و بیشتر گاز داد...
نمیتونست ریسک کنه..
ممکن بود موتور از لایی کشیدن جگوار سریع تر عمل کنه و زودتر گیرش بندازه!
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
